![تصویر گروه دوستیابی در تلگرام تصویر گروه دوستیابی در تلگرام](posts/2022/04/05/3wt7ob85ujeeyn0caxyzspgzdopthu6mfncwlxiv.jpg)
سرم رو روی شونه ش گذاشتم و گریه کردم، اصلا برام مهم نبود که کجام.من دلم بیش از اینا گرفته بود.فرزین و گروه دوستیابی در تلگرام از شدت ناراحتی همش لبشون رو می خوردن و به همدیگه نگاه می کردن. حالا دیگه تنها نبودم، سمیرا و شمسی خانم هم پابه پای من گریه می کردن.
سرم رو که روی شونه های گروه دوستیابی تلگرام بود
گروه های دوستیابی در تلگرام سرم رو که روی شونه های گروه دوستیابی تلگرام بود نوازش کرد وگفت: گریه نکن عزیزم، گریه نکن. با بغض و گریه گفتم: من نمی خواستم اینجوری بشه.
کاش بابام زنده بود... گروه دوستیابی ارومیه در تلگرام تقصیر تو نیست عزیزم، گریه نکن. سمیرا گروه دوستیابی در تلگرام تهران! هستی تب داره، بدنش خیلی داغه. گروه دوستیابی در تلگرام سراسیمه به سمتم اومد و دستش رو روی پیشونی م گذاشت و گفت: دکتر خبر می کنم. گروه دوستیابی سمنان در تلگرام دکتر واسه چی؟ناسلامتی همه تون دکترین.یه کم استراحت کنه خوب میشه. گروه های دوستیابی در تلگرام و سمیرا دستم رو گرفتن و به اتاق فرهاد بردن.به اصرار گروه دوستیابی ارومیه در تلگرام یه آرام بخش خوردم و خوابیدم. ساعت چهار بعدازظهر بود که فرهاد بیدارم کرد.
چشمم رو به زور باز کردم.لبخندی زد و گفت: خواب دیگه بسه، پاشو یه چیزی بخور. دستش رو روی پیشونیم گذاشت و گفت: بدنت دیگه داغ نیست.پاشو دختر.پاشو تنبل خانم. از زیر پتو خودم رو کشیدم و به بالاش تکیه دادم.
گروه دوستیابی تلگرام شیراز زنگ نزد؟
با صدایی گرفته پرسیدم: گروه دوستیابی تلگرام شیراز زنگ نزد؟ دستش رو به طرف میز کنار تخت برد و سینی غذا رو برداشت و گفت: نه، تو هم بهتره سوپ خوشمزه ی شمسی رو از دست ندی، اون واسه هر کسی انقدر مایه نمیزاره. چیزی نمی خورم. یه قاشق سوپ جلوی دهانم آورد، با کلی اصرار و حرکت چشم و ابرو یه قاشق به خوردم داد.گروه دوستیابی در تلگرام در حین نشد دیگه، اومدی نسازی.باید یه چیزی بخوری تا بتونی سی چهل تا امضا کنی.
غذا دادن به من می گفت: تا چند ساعت دیگه عاقد می رسه اینجا. گروه دوستیابی در تلگرام تهران ناخودآگاه اشکم در اومد، یاد اون لحظه ای افتادم که مامان شناسنامه م رو به طرفم گرفته بود، دلم براش تنگ شده آره خب، بهتره هر چه زودتر عقد کنیم تا کسی نتونه حرفی بزنه.شناسنامه تو که آوردی؟ بود، چه آرزوهایی که برام نداشت، چه خواب های طالیی که برام ندیده بود. من تو این غربت و تنهایی باید سر سفره ی عقد می نشستم بدون پدر، بدون گروه های دوستیابی در تلگرام.... گروه دوستیابی در تلگرام تهران با دیدن اشک من سینی رو دوباره روی میز گذاشت و گفت: چرا با خودت اینجوری می کنی هستی؟
دارم به این فکر می کنم که چقدر غریبم گروه دوستیابی ارومیه در تلگرام چقدر تنهام، باید مثل دزد ها از خونه م فرار کنم تا بتونم با کسی که دوسش دارم زندگی کنم.من خیلی می ترسم، از آینده می ترسم گروه دوستیابی در تلگرام.از اینکه بالیی سر مادرم بیاد، بالیی سر تو بیاد. گروه دوستیابی سمنان در تلگرام که بی معرفت بازی در نیار، تو نه غریبی و نه تنها چون من کنارتم ثانیا، تو نباید از کاری که کردی بترسی، این حق توئه که با کسی که دوسش داری زندگی کنی.
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد من می ترسم پایان منو تو از شیرین و گروه دوستیابی در تلگرام تهران هم بدتر بشه، می ترسم تو لحظه ی آخر از هم جدا بشیم. بعد لبخند پر مهری زد و گفت: فعال که تا چند ساعت دیگه قراره عاقد بیاد و کلمه ی جدایی رو از ذهنمون پاک کنه، اگر هم سناریوی عشق ما مثل گروه دوستیابی تلگرام اساطیری تکرار بشه، دیگه منو تو نمی تونیم تغییرش بدیم، این یه تقدیره ولی بهت قول میدم که اگه تو نتونی به هر دلیلی کنارم باشی، هیچوقت گروه دوستیابی تلگرام اصفهان دیگه ای رو به خلوتم راه ندم. فقط صدای مهربون فرهاد بود