ترسون و لرزون به سمت آشپز خونه رفتم و چاقو بزرگا نمیدونم اسمش چیه با یه ماهیتابه دسته دار برداشتم و رفتم طرف پله هایی که به پشت بوم راه داشت آروم آروم رفتم جلو و سایه یه نفرو دیدم و رفتم پشتش و شتلق ماهیتابه رو زدم تو کلش. افتاد زمین و شروع کرد آه و ناله کردن پیش خودم گفتم حقش بود و برم زنگ بزنم ولی دیدم صداش آشناس... با قیافه حق به جانبی گفتم: هوی کله خیاری، اسم و رسمت چیه؟
یهو صداش در اومد: زهرمار و اسم و رسمت چیه، متینم یدونه آروم زدم به لپم و گفتم: هیع واقعا متین تویی؟ گفت: نه اون یکی متین تو جهان موازی هستم یکم ناراحت شدم بخاطر سرش چون خیلی محکم زدم ولی خب حقش بود تا بدون اجازه نیاد.یادم اومد ازش بپرسم چرا اینطوری اومدی که خودش پیش قدم شد و گفت: ممد از دزد میترسه و هردفعه که میخوایم بریم بیرون در خونشو پنج شیش قفله میکنه ولی من کلید دارم و خواستم بترسونمش که نیست اینو که گفت یه نقشه مرموزانه رسید به مغزم و نگاه موشکافانه ای به متین زدم و انگار اونم فهمیده بود چه نقشه ای تو سرمه نگاهی بهم کرد و دستامو زدم به هم و واسش توضیح دادم حدیث.
سایت همسریابی شیراز دستت درد نکنه خیلی خوشمزه
صبری با کانون همسریابی در شیراز روبه خاله گفتم: سایت همسریابی شیراز دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود کانون همسریابی شیراز با خنده خواهش میکنمی گفت که کانون همسریابی شیراز سرشو از گوشیش آورد بالا بالای لبش برو بالا و گفت: خودشیرین دستشو دراز کرد تا یه دونه ناگت برداره که زدم روی دستش و گفتم: آقای تلخ شیفته شما نخورید دیگه بسته مامان کانون همسریابی شیراز با قهقهه دست زد و گفت: بعله آقا کانون همسریابی در شیراز خوردی؟ نوش جونت هستشم تف کن ارسلان با اعتراض گفت: حساب نیست خندیدیم که ادرس کانون همسریابی در شیراز گفت: راستی حدیث امشب و حتما حتما باید پیش ما بمونی و بخوابی نه هم نمیشه بیاری خواستم لب به اعتراض وا کنم که خاله گفت: اعتراض وارد نیست.
ادرس کانون همسریابی در شیراز نمیشه ترلان و ممد و نمیشه تنها گذاشت
با خنده گفتم: ادرس کانون همسریابی در شیراز نمیشه ترلان و ممد و نمیشه تنها گذاشت خاله خندید و گفت: تو نگران اونا نباش سه ماه تنها بودن باهم هیچیشون نشد مگه بچن؟ فکرکنم خاله کلا منظور منو نفهمید شونه ای بالا انداختم و هیچی نگفتم. بابای ارسلان خونه نبود. تا ساعت یک شب با کانون همسریابی در شیراز و ارسلان فیلم دیدیم و خندیدیم که بابای کانون همسریابی شیراز اومد و بعد کلی سلام و احوال پرسی رفت توی اتاق و معلوم بود خستس.