ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
21 ساله از کرمان
تصویر پروفایل محمدرضا
محمدرضا
51 ساله از تهران
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
52 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
31 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیدا
شیدا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل تیامیس
تیامیس
28 ساله از تبریز
تصویر پروفایل نیما
نیما
29 ساله از شهریار
تصویر پروفایل محمد
محمد
32 ساله از قم
تصویر پروفایل ماهان
ماهان
45 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
46 ساله از ساری
تصویر پروفایل ساناز
ساناز
42 ساله از اصفهان

کانون دوست یابی جهانی

دوست یابی تلگرام را رها کردم و همان جا گوشه دیوار نردیک در ولم کن سایت دوست یابی بذار برم به درد و زندگی خودم برسم. روی زانو و پشت به او نشستم.

کانون دوست یابی جهانی - دوست یابی


کانون دوست یابی

پس به علی جونت از طرف من بگو کانون دوست یابی گفت، حق با توئه خواهشا دیگه به من خوبی نکن!

زری نفس بلندی کشید و دست سامی را گرفت و کشان کشان او را سمت در خروجی برد. که سرم آوار کردی شعورت میرسه که من هنوز نگرانتم، همه درد و بدبختی خودم مرکز دوست یابی تقصیر منه که اومدم بهتون سر بزنم! به خیالم خواهرمی سایت دوست یابی تهران که با بدبختی ول کردم اومدم ببینم خواهرم کجاست؟ به سمتش رفتم و سعی کردم کفشهایش را از دستش بگیرم و او را از رفتن منصرف کنم.

کفش را با عصبانیت از دستم کشید و گفت: دستهایم شل شد و دوست یابی تلگرام را رها کردم و همان جا گوشه دیوار نردیک در ولم کن سایت دوست یابی بذار برم به درد و زندگی خودم برسم. روی زانو و پشت به او نشستم. برو، توام برو، مرکز دوست یابی به هیچ کس جز نیاز نداره، کانون دوست یابی غلط کردی بی اجازه شوهرت اومدی به من سر بزنی! در با صدای زیاد بهم کوبیده شد و زری و سامی از آن بیرون رفتند.

سایت دوست یابی به من نمیخواستم

کیانوش با دستهای کوچکش صورتم را قاب گرفت. سایت دوست یابی به من نمیخواستم سامی رو بزنم، اون مارو مسخره کرد. سر تکان دادم و صورت به صورتش چسباندم و دست بر سرش کشی پسرم در ده سایت دوست یابی تهران مرد شده بود. مرد زندگی من و سایه مرکز دوست یابی سرم. صورت سبزه و کودکانهاش در آن لحظه عجیب به نظرم مردانه می آمد. دستهایم که شروع به لرزیدن کرد. سریع دستم را از روی سرش برداشتم تا لرزش آن را نفهمد. مرد من! امشب کاری میکنم، کارستان! امشب همگی از این عذاب سایت دوست یابی تهران خواهیم شد.

دوست یابی تلگرام قل قل کردن روی اجاق گاز بود

به قابلمه قرمه سبزی که در دوست یابی تلگرام قل قل کردن روی اجاق گاز بود خیره شدم. به چیزی که محکم در مشتم میفشردم فکر میکردم. اشکم روی صورتم ماسیده بود و قلبم به شدت درد میکرد. در یک لحظه تصمیمم را گرفت و بی درنگ تمام آن پودر سمی را به محتویات قابلمه خورشتی که خانم مصدق برای شام بچهها آورده بود کانون دوست یابی کردم. میز شام را چیدم. نگاهی به کیاوش و کیانوش که جلوی تلویزیون ولو شده بودند انداختم. چه با لذت کارتون میدیدند و تند تند مابین آن مشق مینوشتند.

باز هم بغض کردم و زیر گفتم: صفحه موبایلم روشن و خاموش شد. با دیدن اسم آهو بغضم جایش را به اشکهایتموم شد، این آخرین شب که از دست مردم صدقه میخوریم و کنایه میشنویم. روانی داد که همچون رودخانهای طغیان کرده، صورتم را در برگرفتند. جانم مهربونم؟ آهو متوجه صدای بغض آلود و گرفتهام نشد. -سایت دوست یابی جان خوبی؟ عزیزم مامان می کم کتلت سرخ کرده میدونستم دوست داری، قابل تو رو نداره. زنگ زدم ببینم خونه هستی براتون بیارم دستم را جلوی دهانم فشار دادم تا صدای گریهام را نشنود.

مکثم که شد دوباره صدای آهو را شنیدم که نامم را از آن سوی خط بر زبان می آورد: سایت دوست یابی تهران خوبی؟ چرا جواب نمیدی؟ صدای هق هقم بلند شد. هن هن کنان جواب دادم: -خوبم. با نگرانی پرسید: -پس چرا گریه میکنی؟ بچه ها خوبن؟ نکرده که اتفاقی براشون نیفتاده؟ آب بینیام را کانون دوست یابی کشیدم و بریده بریده جواب دادم: -آخه تو چقدر مهربونی، خانم من؟ چرا تو باید سایت دوست یابی زنگ بزنی؟ در آهنگ صدایش نگرانی مشهود شد. -مرکز دوست یابی به نگرانم کردی، چرا نمیگی چی شده؟ مگه من غریبهام؟ نفس بریدهام را به زحمت بیرون دادم. - خسته شدم، دوست یابی تلگرام! از این همه بدبختی که هر روز روی سرم هوار میشه دیگه خسته شدم! نمیخوام بچههام اینطوری بزرگ بشن، دیگه طاقتم تموم شد

مطالب مشابه