نفسهایش را در آن اتاق پر از بوی پيدا كردن زن براي ازدواج موقت نفس میکشم. دیوار پشت سرم را تکیه گاه میکنم تا جسم خستهام بیش از این فرو نریزد. آنقدر گریسته ام که به هق هق افتاده ام. صدای ریختن چیزی از پشت سرم بر روی زمین باعث میشود نگاه هردویمان به آن سو بچرخد.
چشمم که به از کجا زن صیغه پیدا کنیم میافتد، زبانم بند میرود و فقط اشک میریزم. کیسه محتوی سرم و داروهای سایت صیغه موقت از دستش افتاده و با آن قامت خمیده با چشمانی پر از اشک به من خوش آمد میگوید.
نمیدانم از دیدن من اینقدر هول کرده است یا نگران حال وخیم اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت است. گریه اش را به یک لبخند تلخ تر از چشمان گریانش بدل میکند و عقب عقب سمت تخت خواب اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت میرود و با حرف میزند و مرتب سرش را سمت من میچرخاند. جان، بابا؟ ببین کی اومده؟ سایت ازدواج موقت رایگان بابا، پيدا كردن زن براي ازدواج موقت اومده؛ همونی که منتظرش بودی!
از کجا زن صیغه پیدا کنیم دست سمت من دراز میکند.
گاهی اوقات چقدر خودخواه میشویم. پدر و مادر که باشی دیگر به جز فرزندت هیچبیا بابا جان، بیا اونجا واینستا بیا جلوتر بذار سایت صیغه موقت تو رو ببینه. چیز برایت مهم نخواهد بود.
سایت ازدواج موقت رایگان برای دل خوشی
سایت ازدواج موقت رایگان برای دل خوشی اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت حاضر بود دست به هر کاری بز ند و برایش پيدا كردن زن براي ازدواج موقت مهم نبود که من چطور در آن لحظات در حال ذوب شدن در کوره نگاه بودم. و ای کاش هرگز مرا خبر نکرده بود و میگذاشت سایت صیغه موقت در ذهنم تا ابد همان قهرمان بی رغیب بسکتبال بماند.
لرزش پاهایم در هر قدم بیشتر میشد. اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت تختش که ایستادم، از کجا زن صیغه پیدا کنیم او را روی بالشش به پهلوی راست به سمت من خوابانده بود. نگاه کم سویش که از میان دو حفره گود رفته چشمانش با نگاه پر دردم تالقی کرد. بی اختیار دستهایم را مشت کردم چشمهایم را برای لحظهای بستم اما حس کردم جای آن نگاه مثل زخمی عمیق بر صورتم ماند!
سایت ازدواج موقت رایگان آرام زیر گوشش نجوا کرد. هنوز نگاهش را از نگاهم بر نگرفته بود. با زحمت چشمهایش را برای تایید حرف سایت ازدواج موقت رایگان رو میشناسی روی هم فشرد. قلبم میان سینهام سخت بی قراری میکرد و چشمانم از دیدن این همه سنگدلی روزگار، چون ابری بی قرار بارش بی وقفه میبارید. دیگر تماشای جسم رنجورش را بیش از آن تاب نمیآورم و به سمت حیاط بیمارستان پا تند میکنم.
از میان راه سایت ازدواج موقت رایگان از پی ام روان میشود و مرتب صدایم میکند: کجا داری میری؟ صبر کن عزیزم... انتهای حیاط بیمارستان نشستهام وچشمهایم هنوز بر بی کسیم بی وقفه میبارد. تکیه گاهم فرو ریخته و طعم تلخ بی پناهی را با تمام وجود حس میکنم. پيدا كردن زن براي ازدواج موقت کنارم روی نیمکت نشسته است و مشغول کاوش گذشته هاست.
برایم از روزهای رفتنم میگوید از بیماری و متارکهاش، از هزینههای کمر شکن درمان سایت صیغه موقت از مبارزهاش با بیماری، از اینکه اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت از همه قول گرفته بود که تا سالمتیاش را به دست نیاورده است کسی مرا مطلع نکند! از پیشرفت بیماریش میگوید از آن تمورها و متاستازشان که تمام وجود او را گرفته، به جز قلبش! و چقدر دلم میخواهد فریاد بزنم هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند به قلب او نفوذ کند و جایی را که فقط و فقط متعلق به من است بگیرد، حتی آن غدههای لعنتی