امید به جهت پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی ایرانی روی علف های هرز آب دراز کشید و آرام سرش را روی پایم گذاشت و از کتاب شیمی اش را بیرون آورد و مشغول ورق زدن آن شد. از زیر چشم نگاهی به کتاب انداختم و پرسیدم:-چیه؟ کتاب ورق میزنی؟ امید پرمخاطب ترین شبکه های اجتماعی ایران آخر بود و امتحان نهایی داشت و من پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی ایران سال دوم بودم.
مشتی آب پرشنبه امتحان شیمی دارم هیچی هم نخوندم!
کردم و به صورتش ریختم. آب مستقیم وارد یقهاش شد. از جا پرید و همان طور که بلوز خیسش را تکان میداد غرغر کنان و با خنده گفت: بی توجه به حرفش دستم را در آب فرو بردم و شروع کردم به پاشیدن آن به سر ودیوونه این چه کاری بود کردی؟ مگه نمیدونی من از آب بدم میاد؟ رویش دو دستش را جلوی صورتش سپر کرده بود و در پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی در ایران که به سمتم می آمد فریاد کنان گفت: پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی ایرانی حالیت میکنم، صبر پاچه های شلوارش را تا زانو پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی در ایران زد و رفت وسط جوی ایستاد و مچ دستم را گرفت و را با دست گرفته بود تا راه فرار نداشته باشم با پا به سر و صورتم آب می پاشید.
صدای فریادها و خنده های بلندمان همه جا را پر کرده بود. دستم را که پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی ایران کرد از جوی پریدم بیرون اما آنقدر خیس شده بودم که از مانتو مدرسه ام قطرات آب چک چک میکرد. نگاهی به سراپایم انداختم و چپ چپی به امید نگاه کردم و گفتم: امید با انگشت اشاره زیر بینی قلمی اش کشید و از جوی بیرون آمد و نگاهی به دیوونه ببین چی کار کردی؟
درختها پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی در ایران بابا راست میگی
حالا من چه طوری برم خونه؟ لباس های خیسم انداخت و گفت: مانتویم را از تنم بیرون آوردم و آبش را چالندم و روی شاخه یکی از درختها پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی در ایران بابا راست میگی! بد جوری خیس شدیم! حالا چی کار کنیم؟! که ناگهان از صدای غرش آسمان بی اختیار با دو دست گوش هایم را گرفتم و سر و گردنم را در شانههایم فرو بردم.امید کف دستش را به سمت آسمان باز کرد و قطرات باران نشسته بر روی آن را با اشاره سر نشانم داد و گفت: پرمخاطب ترین شبکه های اجتماعی ایران خیس را از روی شاخه درخت کشیدم و دوباره تن کردم و تا خواستم به خودبیا اینم شانس ما، بارون گرفت.
بجنبم باران تندی شروع به باریدن گرفت. امید کتاب و پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی در ایران را از روی زمین برداشت و آن را روی سرش گرفت و دستم را کشید و فریاد زد: پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی ایرانی بدو بریم سمت ماشین. توی این وضعیت فقط بارونو کم داشت با شیطنت لبخندی ز دم و همان طور که دستم در دستش بودو سمت ماشین میدویدم گفتم: گردنش را به سمتم کج کرد و پرمخاطب ترین شبکه های اجتماعی ایران را به نشانهای که چیزی از حرفم نفهمیده اتفاقا بارون به موقع به دادمون رسید.
جمع کرد. با دست لباسهای خیسمان را نشان دادم و گفتم: چشمهایش را تنگ کرده و سریع در ماشین را باز کرد. سوار که شدم نگاهی به لباسهامون برای چی خیس شده؟ سراپایش انداختم و گفتم: چقدر تو خنگی! چون بارون میاومد خیس شدیم دیگه! بلند خندید و گفت: آره، اونم اینجوری؟ سیل اومده مگه؟ از پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی ایران که بهتره! دست سمت پخش ماشین برد و کاستی که در آن بود ر ا کمی جلو عقب برد. میدانستم دنبال ترانه یاور همیشه است. پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی ایرانی به ترانه محبوبش رسید. صدای آن را بلند کرد و مشغول رمزمه آن شد.