ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل الهه
الهه
36 ساله از یزد
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل زری
زری
65 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد رضا
محمد رضا
40 ساله از ساوجبلاغ
تصویر پروفایل حسین
حسین
53 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل رحیم
رحیم
63 ساله از فیروزآباد
تصویر پروفایل تینا
تینا
36 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل ملیکا
ملیکا
22 ساله از تهران
تصویر پروفایل هلن
هلن
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل سعید
سعید
46 ساله از سبزوار
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
31 ساله از همدان

ویگن ایرانی

ویگن لالایی خونتون جا داره آیا ما هم داخل شیم ؟... حمیدرضا: ویگن آهوی فراری... دیوارای خونتونو باید کلهم اجمعین عالوه بر عایق صدا، ضد زلزله هم بکنین!!!!

ویگن ایرانی - ویگن


تصویر ویگن ایرانی

که خودتون یه ایلین! علی: - بذار بریم ویگن زشته! . . . خانوادتون اینجان... : - خب شمام خانواده ما.. ویگن زن زیبا علیو کشید تو. محمد: - شما داداش مائید... خم شدم تا کفشاشونو جفت و دیوار چینمو بزرگتر کنم! که ویگن لالایی نذاشت. مرتضی: - شما بفرمائین داخل من مرتبشون می کنم... نه بابا!!!! آیا این همون مرتضی عست ؟؟؟؟؟؟؟ واهلل نیست!!! ویگن زن زیبا خب... سفره هفت سینو بچینیم وسط که همه دورش بشینن... نگاهش رو دور خونه چرخوند. ویگن مهتاب مثال همین میز جلوی تلویزیون عالیه...: - باشه خوبه... علی: - میدونستم... راستی پس مهموناتون کوشن ؟...

ویگن مهتاب ویگن چرا نمیرقصی

کجا قایم کردین 13نفرو ؟ ویگن خندید و رفت سراغ هفت سین. منم شتابیدم به کمکش؛: - رفتن لباس نو بپوشن.. گوشی محمد زنگ خورد. ویگن مهتاب ویگن چرا نمیرقصی تو برو گوشیتو جواب بده... من و آبجی خانوم ردیفش می کنیم... ویگن آهوی فراری رفت سراغ گوشیش. وسیله های هفت سینو از روی سفره اشون کنار زدم.: - آقا مرتضی پس چرا سرپا ایستادید ؟... بفرمائید بشینید... ویگن زن زیبا ببخشید... نمی دونستیم مهمون دارین واال نمی اومدیم...: - این چه حرفیه اتفاقا واقعا خوشحالمون کردید... کاش مامانینا رو هم می آوردین...

بارون، عطر نفسهات ویگن چرا نمیرقصی رفتن شهرستان... منم چون از امروز ظهر برنامه داشتم نشد باهاشون برم... همه ساکت شدن و فقط صدای ویگن دل دیوانه به گوش می رسید ویگن دیوونه این حرفا چیه ؟... میخوای بیام دنبالت ؟... باشه پس زود بیا منتظرم... قطع کرد. اومدم بپرسم کیه بود که مادرشوهر عزیزم از اتاق بیرون اومد. با علی سالم و علیک کرد. همه دیگه بیرون اومدن که باز هم صدای در... داد علی رفت هوا ؛ ویگن مهتاب یا حسین بازم مهمون دارین ؟: - نه دیگه ویگن چرا نمیرقصی کسی نباید باشه... مرتضی: - محمد تو االن تلفنی با کی حرف می زدی ؟... ویگن نه اون به این زودیا هم نمی رسه... شیدا: - بابا اون بدبختارو چار ساعته پشت در کاشتین... رفت سمت آیفون شیدا

سرشو چرخوند سمت صفحه ایفون

ویگن دل دیوانه اونهمه بحث واکتشاف دو قدم بیاین اینجا ببینین کیه ؟... خیلی عادی سرشو چرخوند سمت صفحه ایفون. چشماش گرد شد. دستاش رو گذاشت رو دهنش و اسم اون شخص پشت آیفون رو، با ویگن چرا نمیرقصی نامربوطی از دهنش بیرون داد. من به همراه چند نفر دیگه از جمعیت پرسیدیم ؛: - کی ؟؟؟؟... دستشو برداشت و در رو باز کرد. باز هم داد زد ؛ شیدا: - شهابهههههه... یهو. همه ریختن سمت در. ویگن دل دیوانه اینا که اومدن باال با دیدن اینهمه آدم سکته رو زدن!! بارون، عطر نفسهات _ ویگن لالایی خونتون جا داره آیا ما هم داخل شیم ؟... حمیدرضا: ویگن آهوی فراری... دیوارای خونتونو باید کلهم اجمعین عالوه بر عایق صدا، ضد زلزله هم بکنین!!!! ویگن دل دیوانه اینا بلعیده شدن داخل جمعیت: | و دور هزارم ماچ و بغلها!!! جو که آروم شد دیدیم نیم ساعت به سال تحویل مونده. همه آروم مستقر شدن اطراف سفره هفت سین.

مطالب مشابه