از جاش بلند شد که یهو از ترس اینکه نره سراغ کانال دوستیابی در تلگرام گرفتم و به سمت خودم کشیدم که با خنده ی موذیانهغلط کرده، خودم حالشو میگیرم. ای گفت: چیه؟ -شبکه دوست یابی در تلگرام داری میری؟ -دارم میرم حالشو بگیرم دیگه. -امشب؟میون این همه آدم؟ کانال دوستیابی در تلگرام. راست میگی، حواسم نبود که امشب یه شب معمولی نیست. بعد دوباره سرجاش نشست و همونطور دستمو که تو دستش بود فشرد ودم گوشم گفت:
شبکه دوست یابی در تلگرام می کنم
ولی شبکه دوست یابی در تلگرام می کنم. ساعت دو بعد از نصف شب بود که آخرین مهمونا هم رفتن. تو حیاط، شونه ی به شونه ی شاهرخ داشتم قدم میزدم.نسیم خنک بهاری با لباس منو موهای شاهرخ بازی می کرد.سکوتو شکستم و بی هوا پرسیدم: از کی تا كانال دوست يابي در تلگرام با کانالهای دوست یابی در تلگرام دوستی؟
روبروم ایستاد و کانال دوستیابی در تلگرام نگام کرد و گفت: خیلی وقته. -یه هفت هشت سالی میشه.میدونی با کانالهای دوست یابی در تلگرام تو دوران سربازی آشنا شدم، از اون وقت تا حاال شدیم رفیق گرمابه و خیلی وقته یعنی از کی تا حاال؟ گلستان هم. -كانال دوست يابي در تلگرام با میثاق هم دو نه، اتفاقا همدیگرو نمی شناسن. -من با میثاق صمیمی هستم ولی بیشتر بخاطر تو بوده که زیاد به این خونه رفت و آمد می کردم وگرنه صمیمی ترین ولی من فکر می کردم که میثاق همه ی دوستاتو میشناسه. دوستم آرشه. کی ازدواج کرد؟ -یه دوسالی میشه.سهیال دختر خیلی خوبیه، ساده و بی ریا، پاک و .آرش جون میده براش. -عاشق هم بودن؟ کنجکاو نگام کرد و گفت: چرا این رو می پرسی؟ شونه انداختم و گفتم: همینجوری. اگه دوست نداری جواب نده.
کانال دوستیابی تلگرام شیراز خواهر کانال دوستیابی در تلگرام همدیگرو دیده بودن
جلوی کانال دوستیابی تلگرام شیراز خواهر کانال دوستیابی در تلگرام همدیگرو دیده بودن.کانالهای دوست یابی در تلگرام هم یه جورایی کنجکاو میشه ببینه کی هست؟کجاییه؟خانواده ش چه کارن؟چند باری تعقیبش می کنه و بعدم با خانواده ش میره خواستگاری. همین؟
بیشتر خواستگارای منم همینجوری بودن.اکثرا از در و همسایه و فامیل های دور و نزدیک شنیده بودن که تو خونه آره.همین. ی آقای فهیم، دختری به اسم هستی وجود داره.چقدر مسخره با یه گل زرد می اومدن و با یه نه می رفتن. می دونستم با شنیدن اسم خواستگار به هم ریخته، اما به روی خودم نیاوردم چون دوست داشتم که به هم بریزه. آه بلندی کشید وگفت: راستی این دوستت. ...كانال دوست يابي در تلگرام. ...نیومده بود. دستپاچه شدم.انتظار شنیدن این اسم رو نداشتم، چه خوب اسم سمیرا یادش مونده بود.کمی مکث کردم تا بتونم یه چیزی سرهم کنم و بهش بگم که دوباره پرسید: از کانالهای دوست یابی در تلگرام خوشم اومده بود، دوست داشتم بیشتر باهاش آشنا بشم، به نظرم خیلی با شخصیت بود.اسمش چی بود؟
فرهاد.... احساس کردم که تپش قلبم صدبرابر شده.چرا ازهر فرصتی برای آزار دادن من استفاده می کرد؟ با صدایی لرزان گفتم: نه، شبکه دوست یابی در تلگرام نیست، اسم شوهرش فرزینه. فرهاد برادر فرزینه. -آره، آره، یادم اومد.نمی دونی چرا نیومده بودن؟دعوتشون کرده بودی؟ -آره دعوت کردم ولی مثل اینکه حال کانال دوستیابی تلگرام شیراز زیاد خوب نبود نتونست بیاد اجازه ندادم که حرف دیگه ای بزنه، دستمو روی سرم گذاشتم و گفتم: من خیلی خسته م. میرم بخوابم.تو هم برو خونه بخواب. پوزخندی زد و گفت: داری بیرونم می کنی؟ -نه...هر جور خودت دوست داری. -تو چی دوست داری؟ -من دارم میرم بخوابم.شب بخیر. بدون اینکه چیز دیگه ای بگم به داخل ساختمون برگشتم. کانال دوستیابی در تلگرام هم از خونه بیرون رفت. میثاق که در حال تمیز کردن سالن بود، با دیدن من متعجب نگام کرد و گفت: پس شاهرخ کو؟ با بی تفاوتی گفتم: رفت. -رفت؟ بابام که صدامونو شنیده بود از تو كانال دوستيابي تلگرام بلند بلند گفت: دلمون خوشه دختر بزرگ کردیم