
دکتر درحالیکه روی برگه مینوشت پرسید: بیماری دیگهای نداره؟ علی فرصت نه گفتن پیدا نکرد و سایت همسریابی شیدایی گفت: چرا دکتر. شبنم دکتر سرش رو از برگه بلندکرد و به مهرنوش نگاه کرد که آخر همه ایستاده بود. نه تنها دکتر، بلکه همه ی ما به سمت صیغه شیدایی برگشتیم. دکتر: چه بیماری؟ مهرنوش: پارکینسون. دکتر درحالیکه با عجله به اتاق برمیگشت، فریاد کشید: چرا زودتر نگفتید؟! در اتاق ایستاد و گفت: کجا درمان شده؟ مهرنوش: ایتالیا.
دکتر وارد اتاق شد و من رفتم طرفش: چ ی، چ یگفتی؟ صیغه شیدایی سرش رو پایین انداخت و روی صندلی نشست. بیماری داره؟ مهرنوش سکوت کرد که داد زدم: مهرنوش با تو هستم! مهرنوش سرش رو بلند کرد و چشمهای اشکیش و به من دوخت. مهرنوش: آره. شبنم کی؟ اصلا... اصلا چرا به من چیزی نگفتین؟ مهرنوش: فقط من میدونم و پدر و مادرش. صیغه یابی شیدایی: از ِکی؟ سرش رو پایین انداخت و دوباره سکوت کرد.
صيغه يابي شيدايي عصبی فریاد کشید
صيغه يابي شيدايي عصبی فریاد کشید: مهرنوش، گفتم از ِکی؟ سایت همسریابی شیدایی جلوی صيغه يابي شيدايي قرار گرفت و گفت: بسه صیغه یابی شیدایی، به چه حقی داد میزنی؟
میخواست سایت همسریابی شیدایی رو کنار بزنه
صيغه يابي شيدايي میخواست سایت همسریابی شیدایی رو کنار بزنه که مهرنوش عصبی بلند شد و کوبید به شکم صیغه یابی شیدایی و مثل خودش فریاد کشید: میخوای بدونی؟ واقعًا میخوای بدونی از ِکی؟! از همون وقتی که توی نامرد بهش گفتی بین بورسیه و تو یکی رو انتخاب کنه از همون وقت. به خاطر همون میخواست بره ایتالیا. اینجا هزینه ها بالا بودن و درمان قطعی نبود. مر یضیش پیشرفت میکرد و از حسام کمک خواست برای بورسیه. حسام از طر یق شرکتش که برای دانشجوها کارهای بورس رو ردیف میکرد، کمکش کرد که سریع تر بره.
نمیخواست به تو بگه چون تازه امیر آشغال رفته بود و تو توی شرکت دستتنها بودی. نمیخواست به تو بگه چون که تازه الهه و سیاوش برگشته بودن و تو حالت بد بود. نمیخواست بگه چون از ترحم بیزار شبنم بود. روزی هم که اومد بگه، توی نامرد با الهه بودی. اینها رو فقط من میدونم صیغه یابی شیدایی ابراهیمی. تو یه نامرد بودی، یه نامرد!