تا طاقتم را تمام کنند! تا سایت شیدایی ازدواج موقت که بد و خوب و دوست و دشمنم را نتوانستم تشخیص دهم و یادم رفت که سایت شيدايي ازدواج موت همسرم نیست بلکه شیطانیست که برای خود دنبال شریکی برای پلیدیهایش می گشت، نه شریکی برای زندگی، و من با پای خود و احمقانه پا به دنیای کثیف او گذاشته بودم. داستان سایت همسریابی شیدایی ازدواج موقت و آیینه بینی تنها یک بود برای به سایت شیدایی ازدواج موقت کشیده شدن من!
کنار مادام نشسته بودم، دوماهی می شد که هر روز به اتاق عجیب و غریبش می رفتم و ساعت های متمادی مشغول یاد گرفتن فال و آیینه بینی میشدم. پاهایم را دراز کردم و آه بلندی کشیدم. مادام درست کنارم نشست و دستی بر شانهام زد. سایت ازدواج موقت و دائم شیدایی آه میکشی؟ خسته شدی؟ این کار خیلی از آدم انرژی میگیره نگران نباش سایت شيدايي ازدواج!
بوی تند عرق و چربی بدنش که بهم آمیخته شده بود، بینیام را پر کرد. کمی خودم را روی زمین کشیدم تا از او فاصله بگیرم. بچهها هم مریضن و پرستارشون همیشه سایت همسریابی شیدایی ازدواج موقت سرشون هست اما فکرم رو خیلینه، خسته نیستم، بیشتر بی حوصلهام، هوا گرم شده، این سایت شیدایی ازدواج موقت سایت ازدواج موقت کاملا رایگان رو بریده، درگیر کردن...
راستش مادام از این زندگی بدم میاد! لبخند دندان نمایی تحویلم داد و از پشت ستونی که به آن تکیه کرده بود یک بسته سیگار بیرون آورد و مقابلم گرفت بیا بگیر، یه سیگار دود کن بذار یکم از این سایت ازدواج موقت و دائم شیدایی و هوا بیرون بیایی، حاال خوبه اینجا سایت همسریابی شیدایی ازدواج موقت برای چیه؟ یک نخ سیگار از پاکت بیرون کشیدم و همان طور که سرفه میکردم آن را آتش زدم و به لبم نزدیک کردم.
سایت همسریابی شیدایی ازدواج موقت انگشتم گرفتم
کاش نبودن، کاش هیچ کدومشون نبودن اونوقت شاید منم اینجا نبودم. با تعجب سر تکان داد: آه سوزناکی کشیدم و کام عمیقی از سیگار سایت همسریابی شیدایی ازدواج موقت انگشتم گرفتم. دو بار با کف دستیعنی چی؟
من از حرفهات سر در نمیارم. آهسته روی قلبم زدم. درد دارم مادام، اینجا، توی این لعنتی پر از درد بی درمونه... هیچ کس نمیتونه بفهمه که چرا صدای طپشهای این لعنتی برای من یعنی ریتم سایت شیدایی ازدواج موقت بی غیرتی! فاصلهای را که میانمان ایجاد شده بود پر کرد و باز خودش را به من چسباند و دست روی شانهام گذاشت همه آدمها توی سینههاشون راز ها و حرفهایی دارن که هیچ کس ازشون خبر دار نیست دختر جون.
دود سیگار را که بیرون دادم، حس کردم با تمام سیگارهایی که تا آن موقع کشیده بودم فرق دارد، انگار با همان اولین پک آرامشی توأم با گیجی به رگهایم تزریق شد. تک سرفهای کردم و خود به خود جمع شد و یک تای ابرویم سایت ازدواج موقت و دائم شیدایی رفت -مادام این چه مارک سایت ازدواج موقت کاملا رایگان خنده مرموزی بر لبش جا خوش کرد.
این سیگار مخصوص خودمه، خودم درستش می کنم، هروقت سایت شیدایی ازدواج موقت تو رو داشته باشم یکی میکشم، آرام بخشه، خیلی آدم رو آروم میکنه... پک عمیقتری زدم، راست میگفت آرام بخش بود، با هر پک آرامشی خلسه مانند را برایم به جای میگذاشت! خلسهای که خوب توانست برای همیشه سایه آرامش را از زندگیم محو کند!
سیگار آرام بخش و دست ساز او مخلوطی از حشیش و چند مخدر قوی بود که عصاره مرگ را قطره، قطره بر کالبد بی روحم تزریق میکرد! سرم آنقدر درد میکرد که سایت همسریابی شیدایی ازدواج موقت حوصله سایت ازدواج موقت و دائم شیدایی و جواب کسی را نداشتم. گاهی حسبا خودت چی کار کردی سایت شيدايي ازدواج موت کاش الاقل به من گفته بودی داری چی کار میکنی. میکردم سایه هایی مثل سایت شیدایی ازدواج موقت سر گردان جلوی چشمم ظاهر میشوند و با هر پلک بر هم زدنم ناپدید میگردند. به چشمان نافذ و سیاه سایت ازدواج موقت کاملا رایگان نگاه کردم. - موقع این حرفهاست؟