![زن موقت یابی تهران زن موقت یابی تهران](posts/2021/07/26/1nvcwjpzzwe7ohqxfmgkvq6mrih8n02bjfyysga5.jpg)
مکث کوتاهی کرد و گفت: اوهوم. نمیگید؟ نمیتونم. نگفتید، کی بریم کانال صیغه یابی؟ گریه اش شدیدتر شد و گفت: همین الان. خندم گرفت. نه به اون موقع که باور نمیکرد نه به الان! نمیشه الان، صبح ساعت۹چطوره؟ زن موقت یابی و ریحانه بیدار شده بودن و به حرفام گوش میدادن. کیانا گفت: خوبه، کدوم بیمارستان؟ بیمارستان) . .. (من اونجا پرستار هستم. اوکی. به سلامتی. پس، فردا میبینمتون.
میبینمتون. تماس رو قطع کردم و به زن یابی موقت که یه لباس عروسکی بزرگ و گشاد آستین بلند و یه شلوارگشاد صورتی پوشیده بود و موهاش شلخته دورش ریخته بود و کنجکاو و با اشتیاق نگاهم میکرد و زن موقت یابی که تنها با یه شلوارک روی تخت درازکشید بود و به دستش تکیه داده بود و کنجکاو و خواب آلود نگاهم میکرد، نگاه کردم و زدم زیر خنده. گفتم: مهرداد....
زن موقت یابی پرید وسط حرفم و گفت: با حرص گفتم: زهرمار، درد، مرض. خندید و گفت: بخیل بدبخت، نمیبینی واسه مردم میکنم؟ ریحانه خندید و چیزی نگفت. گفتم: مهرداد اومده تو خواب سایت صیغه موقت و گفته دوستش داره و بیاد کانال صیغه یابی ببینتش، سایت صیغه موقت هم زنگ زده به من و معذرت خواهی کرد واسه اون روز و واسه فردا صبح تو کانال صیغه یابی قرارگذاشتیم.
گفت: کانال صیغه یابی نه
زن یابی موقت با اخم گفت: کانال صیغه یابی نه و کیانا خانوم، مگه دختر خالته؟ دستامو به حالت تسلیم آوردم بالا و گفتم: چشم! لبخندی زد و گفت: تکرار نشه. خندیدم و گفتم چشم. به ساعتم نگاه کردم. ساعت۹بود. ریحانه و زن موقت یابی روی صندلیهای فلزی بیمارستان نشسته بودن. زن یابی موقت با استرس پاشو تکون میداد، بهش گفتم: تو چرا استرس داری؟
سایت صیغه موقت تو فکر بود
نگاهم کرد و گفت: نمیدونم. سایت صیغه موقت تو فکر بود. بنیامین، یکی از همکارام ما رو دید و به سمتمون اومد. زن موقت یابی و ریحانه رو میشناخت. آروم گفتم: حالت بگیرید. سایت صیغه موقت خندید و رامین گفت: کارگاه گجت اومد! زدیم زیر خنده. بنیامین رسید و گفت: سلام، چطورین؟ اتفاقی افتاده؟ من و زن یابی موقت باهاش دست دادیم. نه اتفاقی نیوفتاده.