ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل افشین
افشین
33 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل سمانه
سمانه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل رویادوران
رویادوران
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل لیلا
لیلا
31 ساله از اراک
تصویر پروفایل لیلی
لیلی
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل فربد
فربد
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل عرفان
عرفان
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
38 ساله از قم
تصویر پروفایل آرزو
آرزو
35 ساله از سمنان
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
25 ساله از تهران

ورود به آغازنو سایت

شالمو سرم کردم و دسته کلیدی که دیشب آغازنو سایتی روی میزگذاشتو برداشتم... با همین دسته کلید در ورودی رو باز کرده بود... جلوی آینه ایستادم که شالمو مرتب کنم

ورود به آغازنو سایت - آغازنو


لینک آغازنو سایت

دستامو روی صورتم آغازنو سایت و روی در و دیوارای اتاق دنبال ساعت گشتم...3:30 بود یاد آغازنو سایتی افتادم... با این که امشب خیلی بد بود اما بازم یهو دلم هواشو کرد یکم با خودم کلنجار رفتم و در آخر در اتاقو خیلی آروم باز کردم... یکم که از د ِر اتاق دور شدم دیدمش که روی کاناپه رو به بالا خوابیده بود... برگشتم و از روی تخت یه پتو برداشتم و با قدمای کنترل شده و آروم سمتش رفتم... لبامو روی هم فشار دادم و آروم پتو رو روش آغازنو سایت و کنار کاناپه زانو زدم... مگه میشد توی این حالت ببینمش و عاشقش نباشم؟ اصلا نمیخواستم باور کنم اون آغازنو سایتی که چند ساعت پیش دیدم .

احسان ورود به سایت آغاز نو بوده دستم

احسان ورود به سایت آغاز نو بوده دستم ناخواسته سمت موهاش رفت اما خیلی زود پسش آغازنو سایت ؛ نمیخواستم آغازنو سايت آغاز نو شه ؛ نمیخواستم بفهمه انقدری دوسش دارم که هنوز یه ساعت نگذشته از اینکه اونجوری خوردم کرد ؛ این د ِل بی صاحا ِبم هواشو کرده  ر ابروهاشو توی هم کشید، دستشو روی سینش مشت کرد و به پهلو خوابید... آهی ورود به سایت آغاز نو و دستمو این بار بی دغدغه روی دست مشت شدش گذاشتم... تا وقتی که هوا روشن شد کنارش آغازنو سايت آغاز نو بودم ؛ نگاهی به ساعت انداختم که هفت صبحو نشون میداد باید میرفتم خونه ؛ قبل از اینکه آقا آغازنو سايت آغاز نو شه اصلا دلم نمیخواست با آغازنو سایتی چشم تو چشم شم واسه همین سمت اتاق رفتم.

دسته کلیدی که دیشب آغازنو سایتی روی میزگذاشتو برداشتم

شالمو سرم کردم و دسته کلیدی که دیشب آغازنو سایتی روی میزگذاشتو برداشتم... با همین دسته کلید در ورودی رو باز کرده بود... جلوی آینه ایستادم که شالمو مرتب کنم که نگاهم به گردنم افتاد... کبود شده بود ؛ کلافه شالمو روش ورود به سایت آغاز نو و از اتاق بیرون رفتم... نیم نگاهی بهش انداختم ؛ تو همین چند دقیقه که پیشش نبودم مثل بچه ها پتو رو پرت کرده بود یه گوشه رفتم و روش آغازنو سایت...موهاش عین همیشه توی صورتش پخش شده بودن ؛ خیلی آروم مرتبشون کردم و رومو ازش گرفتم اگه بیشتر از این میموندم بی شک با حرکاتم آغازنو سايت آغاز نو میکردم... کفشامو پوشیدم و مشغول در شدم... از آسانسور که بیرون رفتم ؛ جلوم ایستاد متعجب نیم نگاهی بهش انداختم، لبخند ژکوندی زد و یه کاغذو جلوم گرفت.. بده کانکت شیم خوشگله کاغذو از دستش گرفتم و با حرص پارش کردم و تیکه هاشو توی صورتش پرت کردم توی تاکسی نشستم... چون اون موقع صبح تاکسی گیر نمیومد مجبور شدم سوار یه تاکسی شم که جز ورود به سایت آغاز نو دو نفر دیگه هم توش بودن.

مطالب مشابه