ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل موژان
موژان
52 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل رها
رها
41 ساله از بابل
تصویر پروفایل حمید رضا
حمید رضا
54 ساله از کرج
تصویر پروفایل صدف
صدف
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهیار
مهیار
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل ویدا
ویدا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل فاطیما
فاطیما
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل نبات
نبات
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل سما
سما
30 ساله از مشهد
تصویر پروفایل میترا
میترا
37 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل آرمان
آرمان
34 ساله از تهران

همسر یابی هلو با فیلتر شکن کار می کند؟

مهم نبود که شام خورده یا نه مهم نبود دیر کرده یا نه دیگه هیچی جز همسر یابی هلو قم مهم نبود! صبح که بیدار شدم دیدمش که حاضر و آماده روی مبل نشسته

همسر یابی هلو با فیلتر شکن کار می کند؟ - همسر یابی


آدرس همسر یابی هلو

 آزارم میدن تمام این خونواده! حتی حالا همسریابی هلو موقت که بهش تاکید کردم از خونه اردشیر همسریابی هلو تلگرام بیرون نری همون جا بمون تا بیام از خواسته همسریابی هلو ورود سر پیچی میکنه و زنگ میزنه فقط میگه میرم خونه همسریابی هلو تلگرام بیا زودتر. بی هیچ حرف پس و پیشی قطع میکنه. زنگ میزنم هنوزم امکان پذیر نیست، جلوی تی وی میشینم ساعت یازده است و همسریابی هلو موقت هنوزم نیومده بی مسئولیت... میخوام زنگ بزنم دوباره و دوباره....که تقه ای به در میخوره قلبم از جا کنده میشه کلید که میندازه میفهمم خودشه. با اخم برمی گردم حواستم رو به تی وی میدم که اصلا برام مهم نیست اومدنش. نگاهی دور تا دور خونه میندازه زیر چشمی میبینم که دو تا بطری نوشابه که از مایع سفید رنگی پر شده رو به طرف یخچال میبره در رو باز میکنه و تو طبقات میزارش.

مسیری که رفته رو برمیگرده و در رو میبنده. کتش رو در میاره و به اتاقش پناه میبره حرصم بیشتر در میاد زمزمه کرد: سالم. همین سالم کافی بود برای انفجار همسریابی هلو با عکس! بلند شدم رو به روش ایستادم: برمگردون. چشماش حاج و واج حرفم تو صورتم چرخید و از لا به لای گلوش صدای نامفهوم: چی؟ بغض کردم و زمزمه کردم: همسر یابی هلو حالش بده، داره برمیگرده خونمون! اگر یه درصد فکرش پی... جانیار برمگردون. دو دل بود اما تردید رو کنار گذاشت دستش رو روی بازوم گذاشت و آهسته و مردونه درست مثل همیشه گفت: میشد برای خاک کردن برادرم میرفتم... همسریابی هلو تلگرام.

از اینجا همسریابی هلو ورود میخوام برگردم

بازوم رو از دستش آزاد کردم و گفتم: خسته شدم از اینجا همسریابی هلو ورود میخوام برگردم، برام بلیط بگیر. به طرف پله ها رفتم صداش رو شنیدم که گفت: بعد حرف میزنیم. مهم نبود که شام خورده یا نه مهم نبود دیر کرده یا نه دیگه هیچی جز همسر یابی هلو قم مهم نبود! صبح که بیدار شدم دیدمش که حاضر و آماده روی مبل نشسته و لب تاپ روی پاش و تند تند چیزی تایپ میکنه و فلشی داخل لب تاپ میزاره و طولی نمیکشه درش میاره، از کاراش سر در نمیارم... بی توجه بهش وارد آشپزخونه میشم میز صبحانه چیده شده بود شرمنده اش شدم اون از رفتار دیشبم این از محبت امروزش!

این محبت های زیر پوستی همسریابی هلو با عکس رو میترسوند

رفتاراش برام گنگ بود این محبت های زیر پوستی همسریابی هلو با عکس رو میترسوند نکنه همسر يابي هلو بمونم و حوضم تو این سه سال؟ درصد حسی بهم پیدا کنه؟ اول صبحی زده به سرم، چایی برای خودم ریختم و تا خنک شدنش برای همسریابی هلو اصفهان لقمه گرفتم. نگاه از لب تاپ گرفت با دیدنم جا خورد، متوجه حضورمم نشده بود: صبح بخیر. جوابش رو دادم حتی شک داشتم شنیده باشه!. بلند شد لب تاب رو بست و گوشی رو تو جیب شلوار پارچه ای مشکی و جذبش گذاشت کتش رو پوشید و شروع کرد به بستن کروات رو پیرهن مردونه سفیدش.

امروز رسمی تر از هر روز میخواست بره پیش شادابش! بی هیچ حرفی رفت در رو که بست با حرص لعنتی حواله اش گرفتم و گوشیم رو برداشتم چایی رو خوردم و شماره همسر یابی هلو رو گرفتم خیلی طول کشید داشتم نا امید میشدم که اتصال رو زد: بله؟ صداش گرفته تر از تمام روزهایی که میشناسمش همسر يابي هلو دلم خیلی آشوبه تو آرومم کن. همسر یابی هلو سالم خواب که نبودی؟ انگار پوزخند زد که زمزمه کرد: یک روز تمامه که خواب به چشمم نیومده. با ترس زمزمه کردم: همسر یابی هلو خوب نیست درسته؟ 

مطالب مشابه