![آدرس همسریابی شیدایی تلگرام آدرس همسریابی شیدایی تلگرام](posts/2021/09/21/snr0szpjvghcput3jrqnewok8haefgyalku1ii5t.jpg)
بقیه اش تو دهنش خشک شد با دیدن صحنه رو بروش. آریا هم یه لیوان آب دستش و منو کانال همسریابی شیدایی تلگرامی فاصله خیلی کم دست آریا نزدیک لبم. و چندتا شکلات تو مشتم.اونیکی روی دهنم بود واسه پاک کردن شکلات دور دهنم. همسریابی شیدایی در تلگرام دستشو سریع اورد پایین اما دیر بود. احسان خجالت زده بعد خندشم میومد قرمز شده بود. چیززه. ...آنا. ...ا...همون....تو بگو.
دست پاچگی احسان باعث خنده هردوتاشون شدو من سرم پایین از خجالت. احسانرو به آریا گفت: نخند بی حیا. قباهت داره والا. قباهت واسه خودت داره که در نزده میای تومن خانم خودمه. پس تاحالا کجا بودی ها. به توچه من ریا نمیکنم. پس الان این چی بود من دیدم. دوست دارم دلم خواست اصن بازم تکرار میکنم ممممم.همسریابی شیدایی تلگرام گونه محکم بوسید. من دیگه حرفی ندارم. رفت بیرون و درو بست. با حرص پامو کوبیدم زمینو گفتم.
کانال همسریابی شیدایی در تلگرام به حرص خوردن من میخندید
کانال همسریابی شیدایی در تلگرام به حرص خوردن من میخندید اه آریا این چکاری بود نمیخواممممم. اصن من برم پایین باهات قهرم.نمیخخخخخوام. احسان الان فکر بد میکنه دیگه طوری نیگاش کنممم. درو باز کردم برم که اداشو در اوردمو خواست بگیرتم که جیغ زدمو درو بستم. و فرررراررر گفت زنمی سهممی قلبمی حقمی. آنا وایسا من که دستم به تو میرسه رفتم پایین نشستم کنار عسل رو مبل دو نفره. عسلخوبی آنا چرا دوییدی چیزی شده. لبخندی زدمو گفتم نه عزیزم چیز خاصی نیست سرب سر بچه ها گذاشتم الان اومدم اینجا. امیرچشه.
باشکل دهن گفت نمیدونم. رو به امیر گفتم. آقا امیر مشکلی پیش اومده. نه چیز مهمی نیست. آنا جان بیخیال امیر همینطوریه وقتی رو پرونده گیر میکنه. ینی گیر کرده. ساعت چنده آره فعال بیخیال. من که خیلی دلم گرفته تو خونه. یه ربع به یازده.احسان همسریابی شیدایی تلگرام اومدن پایین با خنده. و امیر همون طور تو فکر بود. همسریابی شیدایی تلگرام اروم با سر اشاره کرد این چشه. منم گفتم نمیدونم. آریا: امیر چیزی شده! ؟نه چیز خاصی نیست. احسان: پاشید بریم تو حیاط. راست میگه داداشم بریم. چقد زود خودتو قاطی میکنی بشین سرجات منظورم بزرگتراست.
همسریابی شیدایی تلگرامی اومد سمتمو گفت.
ازاینکه جدی این حرفو زد ناراحت شدم همه به تبعیت از احسان پاشدن که برن تو حیاط. همسریابی شیدایی تلگرامی اومد سمتمو گفت. بچه تو خونه بمونه خطر داره عمویی تو با من بیا. با خوشحالی دست کانال همسریابی شیدایی در تلگرام رو گرفتمو گفتم. میسی عمویی. و رو کردم به احسان واسش زبون در اوردم. احسان با اخم نمایش اومد سمتم تو باید ادب شی بچه بی ادب. بازوی آریا رو گرفتم و گفتم عمویی.دایی احسان هاپو شد.
میخواد منو بزنه اینطوری این حرفو زدم با حالت بچگونه. اینقد با نمک بود رفتارم که حتی امیرم خندید. رفتیم توحیاط و یکم که قدم زدیم عسلبچه ها بیاید مسابقه دو. تا در ورودی. هر پنج تا به خط واستادیم.با گفت کلمه رو احسان دوییدیم. امیر جلو بود بعدش عسل بعد همسریابی شیدایی تلگرامی بعد احسان بعد من. داشتم میدوییدم نفر آخر بودم. اونقد دیر رسیدم که بچه ها از جلو چشم دور شدن بگم چکارتون کنه. میترسیم.
دوییدمو داد زدم همسریابی شیدایی تلگرام. ...عسل... صدای خنده شون میومد انگار به پایان خط رسیده بودن میدوییدم و گریه ام گرفته بود هنوز به شکستگی مسیر نرسیده بودم که ببینمشون وقتی رسیدم کانال همسریابی شیدایی در تلگرام رو دیدم داشت با گام های بلند داشت میومد سمتم. چی شده آنا؟ خانمی چته من هستم. چرا نموندین منم بیام.ترسیدم. جوجه ترس چی. به هم نزدیک شدیم و آریا یه لحظه چشاش بیشتر باز شد از حد معمول. آنا زمین خوردی؟ نه چطور مگه. دماغت. وایسادم و دستم و بردم سمت دماغم. دستم خونی شد.