![تصاویر همسریابی آغاز نو ورود تصاویر همسریابی آغاز نو ورود](posts/2022/04/04/dvuravhao7bun5jwil6pgpy8rxqezom1fd3lhj0z.jpg)
سمیرا به سمت شوهرش رفت و مارو تنها گذاشت، همسریابی آغاز نو ورود لبخند گرمی زد و گفت: امسال بهترین تولد زندگیمه. -دیدم خیلی خوشحالی! مگه چه خبره که قراره بهترین باشه؟ مثل اینکه قراره امروز حلقه دست عروس خوشگلم بندازم. همه میدونن که تو زن منی، تمام دخترهای فامیل کنجکاون ببینن چقدر از خودشون قشنگ تری؟بعدش همسریابی هلو نکن، حلقه؟ اولین سالیه که تو با منی اونم تو روزی که هرچهار سال یکبار تکرار میشه.
جذابیتش به همون دیر به دیر بودنشه. برو به کارت برس تا مامانت منو از این خونه بیرون نکرده. خندید و گفت: تورو از در بیرون کنن از پنجره میپری تو. چپ چپ نگاهش کردم که گفت: منظورم اینه که نمیتونی جدایی از منو تحمل کنی. خندیدم و گفتم: منظورتو فهمیدم برو به کارت برس تا قطعه قطعه نشدی.
دوباره رفت ورود به سایت همسریابی آغاز نو
دوباره رفت ورود به سایت همسریابی آغاز نو صندلی تا کاغذ های رنگی رو بچسبونه. همسریابی آغاز نو ورود یکی از قشنگ ترین سفره ها رو از همسریابی هلو گرفت و روی زمین گوشه ی دنج سالن پهن کرد.
هردو نهایت سلیقه ی خودمون رو در چیدن سفره به خرج داده بودیم. همسریابی هلو تمام سیب ها رو برق انداخته بود و، شیرینی ها به سلیقه ی همسریابی آغاز نو ورود تو ظرف چیده شده بود. ورود به همسریابی آغاز نو و قاب آینه یه شکل و یه دست معرق کاری شده بود. ظرف بزرگ آجیل وسط سفره وتنگ بلور ماهی با چهار تا ماهی قرمز خودنمایی می کرد.
سکه و سنجد وسرکه و سمنو هر کدوم رو تو ظرف های کریستال زیبایی ریخته بودیم و سبزه ی بزرگی که شمسی خانم خودش سبز کرده بود رو کنج سفره گذاشتیم. وقتی کارمون تموم شد همه با اشتیاق به سفره چشم دوخته بودیم.تو عمرم سفره هفت سینی به این زیبایی و مجللی ندیده بودم. بعد ناهار خوشمزه ای که شمسی جون تدارک دیده بود همه با لباس های تازه و نو سر سفره خوشگلمون نشستیم. منو ورود به سایت همسریابی آغاز نو سمت راست همسریابی آغاز نو ورود و فرزین و سمیرا سمت چپش نشستیم.
شمسی هم گوشه ی خالی سفره نشسته بعد از مکثی کوتاه از فرهاد خواست تا یه کمی با صدای قشنگش برامون بخونه. فرهاد همسریابی آغاز نو ورود رو برداشت، بوسید و صفحه ای رو باز کرد و شروع کرد به خوندن.واقعا که لحن فوق العاده ای داشت.بعد از خوندن یک صفحه، رو بست و دوباره بوسید و با احترام سرجاش گذاشت.
همه زیر لب مشغول ورود به همسریابی آغاز نو خوندن
لحظه ی تحویل سال رسیده بود، همه زیر لب مشغول ورود به همسریابی آغاز نو خوندن گفتن بودن.صدای گوینده رادیو می اومد که می گفت: آغاز سال یک هزار و سیصد و هشتاد و چهار... بعدش همون صدای توپ و آهنگ معروف. .. همه به هم لبخند زدیم و سال نو رو تبریک گفتیم.فرهاد دستم رو گرفت و فشرد، نگاهی به چشمای پر از عشق و مهربونش انداختم، لبخند گرمی زد و گفت: عیدت مبارک. خجالت کشیدم حرفی بزنم فقط لبخند زدم. مهتاب اول بوسه ای به گونه ورود به همسریابی آغاز نو و ورود به سایت همسریابی آغاز نو زد بعد سمیرا و منو بوسید. دو تا جعبه ی کوچیک درآورد و یکی رو به دست فرزین داد