
پنل کاربری همسریابی موقت آغاز نو نیمخیز شد و روی آرنجش تکیه داد.
سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری دوباره برگشت سمت در: -اصال نباید میاومدم.
صدای همسریابی آغاز نو پنل کاربران با خنده آمد
صدای همسریابی آغاز نو پنل کاربران با خنده آمد: -فقط لباسای من رو نبر. ورود به پنل کاربری همسریابی آغاز نو دوباره برگشت سمت تخت. مغزش فرمان نمیداد. اصال انگار چیزی به نام مغز آن لحظه، خودش را جایی گم و گور کرده بود. با ابرو اشاره کرد به ساعد ورود به پنل کاربری همسریابی آغاز نو و چشمان ورود به پنل کاربری همسریابی آغاز نو هم کشیده شد به دستش و لباس های آویزان همسریابی آغاز نو پنل کاربران و این وسط چشمش خورد به لباس ممنوعه ای و درجا خشک شد.
لباس ممنوعه را برداشته بود و با دو انگشت سبابه و شست آویزانش کرد جلوی دید همسریابی آغاز نو پنل کاربری: -لباس مردونه دوست داری واسه ت میگیرم. چرا نصف شب میای دزدی؟
اونم این! همسریابی آغاز نو پنل کاربری چشمانش را بست و گفت: -آقای بهاروند. چه میگفت؟
میگفت لباس ممنوعه ی امیرحسین روی دست او چه میکند؟ این چه خرابکاری وحشتناکی بود. دیگر کارش تمام است. تا مدت ها نمیتواند این موضوع را درست کند. داشت همینطور با خودش کلنجار میرفت که باز صدای امیرحسین آمد: -حاال اگه خیلی بهش نیاز داری، میتونم بهت قرض بدما! و نیمچه لبخندی زد. همسریابی آغاز نو پنل کاربری به معنای تمام کلمه داشت میمرد زیر سایه ی مردی که در تأللؤ مهتاب، جان گرفته بود. باید جمع میکرد این فضاحت را. زبان چرخاند: -داشتم اینا رو مرتب میکردم، توی این تاریکی ندیدم دارم چی برمیدارم. فکر بد نکنین لطفا! صدای پوزخند امیرحسین واضحتر شد: -فکر بد؟ بعد کمی به اطراف نگاه کرد و دست به کمر زد و با همان رکابی سفید توی روشن تاریک اتاق، قامتش به چشم و دل همسریابی آغاز نو پنل کاربری آمد. سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری لباس ها را از روی ساعدش برداشت و گذاشت روی دست امیرحسین که کج به کمر زده بود. رفت سمت در و دستگیره را کشید و بازش کرد. پنل کاربری همسریابی موقت آغاز نو در را بست و با یک قدم بلند جلوی رویش قرار گرفت. -شما جایی نمیری! سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری مستأصل سعی کرد اخم کند. -لطفا اذیت نکنین! اصال نباید میاومدم. اشتباه کردم. باز االن سوء تفاهم پیش میاد. پنل کاربری همسریابی موقت آغاز نو دستانش را گره زد. -آره اشتباه کردی؛ ولی به من حق بده نذارم دزد لباسام از اتاقم بره بیرون. تا روشن شدن پرونده، حق خروج از این اتاق رو نداری! تو حق داری وکیل اختیار کنی و هر حرفی که از این به بعد بزنی علیه ت استفاده میشه. باز بازی اش گرفته بود انگار. سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری از همان اول هم وسیله ی بازی این مرد بزرگ نشده بود
- -با توام؟
- -هوم؟
- -معلوم هست حواست کجاست؟