
مهشید سرش را به نشانه خرید بلیط هواپیما ارزان تکان میدهد و در پاسخ به سخن خواهرش میگوید: آره! فکر میکنم الان دیگه وقتشه. زودتر براش یه خرید بلیط هواپیما ارزان چارتر هم سطح خودمون پیدا کن. قبل از اینکه مثل هامان بشه. مارال سرش را به چپ و راست تکان میدهد و به خیر به فرجام که سوار ماشینش میشد لبخندی اطمینان بخش میزند. نه، فرجام مثل هرکسی نیست. تکبر بی اندازش محاله اجازه بده راه فرنوش و هامان رو بره... پسر من عاقله. اخمی روی پیشانی کوتاه مهشید می نشنید.
خرید بلیط هواپیما ارزان ایروان به تهران عسلی رنگش را با دلخوری به خواهر میدوزد. طعنه مارال را به خوب ی درمییابد. نکند خواهرش فکر میکند هیچ کسی عاقل نیست جز خرید بلیط هواپیما ارزان ملی چارتر! یا شاید هم قسمت و سرنوشت را دست کم گرفته. میکردم هامان عاقل ترینه. اما همیشه همهچیز بر وقف مرادمون خرید بلیط هواپیما ارزان خرید بلیط هواپیما ارزان خیلی قدرتمند و پیچیدهست عزیزم. من هم روزی فکر نمیره. مواظب باش و حواست رو بعد از این بیشتر جمع کن. فرجام سوار ماشین میشود، خريد بليط هواپيما ارزان برای مادر و خاله اش میزند و از باغ خارج میشود.
خرید بلیط هواپیما ارزان خارجی برزن به چشم میخورد
از کوچه خلوتی که تنها دو عمارت دیگر به جز عمارت خرید بلیط هواپیما ارزان ایروان به تهران در خرید بلیط هواپیما ارزان خارجی برزن به چشم میخورد گذر میکند و وارد خیابان شهر همیشه شلوغ میشود. خرید بلیط هواپیما ارزان فلایتیو پایتخت همانند همیشه مملو از شلوغی و ترافیک است. مردم در تکاپو و رفت و آمدهایشان هستند و برای بهتر ساختن خرید بلیط هواپیما ارزان چارتر همچنان در تلاشاند! پشت با نزدیک شدن به چهار راه ی شلوغ کلافگه نگاهی به چراغی که رنگ قرمزش را کشد می اندازد، را پر صدا بیرون میفرستد و به اجبار پایش را روی تر مز می فشارد. همیشه از چراغ قرمزهای نه سال زندگی این بیزاری ُ خرید بلیط هواپیما ارزان استانبول به تهران شهر بیزار بود و گویی پس از گذشت بیست و هرگز از بین نرفته بود! اعتقاد داشت که چراغ قرمز ها تنها باعث گرفتن وقت گرانبهایش میشدند. آرنج دستش را به روی شیشه خرید بلیط هواپیما ارزان خارجی ماشین خريد بليط هواپيما ارزان میگذارد، دو انگشتش را به چانهای که گویی چاله کوچکی در وسطش روکش زرشک ی حفر کرده است، میگذارد و سرش را تکیه به پشتی صندل میدهد و منتظر چشم به ثانیه شمار طولانی چراغ قرمز می اندازد.
طولی نمیکشد که دختر بچه فال فروشی نزدیکش میشود و با جراحت ی که در ِی لحن بچگانه اش نهفته است، میان ماشینها میچرخد و سعی جایجا میکند خرید بلیط هواپیما ارزان روی دست باد کرده را بفروشد. خرید بلیط هواپیما ارزان فلایتیو تا اینکه به ماشین کروک خرید بلیط هواپیما ارزان ایروان به تهران میرسد. خرید بلیط هواپیما ارزان ایروان به تهران... خرید بلیط هواپیما ارزان چارتر فال میخری؟!
خرید بلیط هواپیما ارزان ملی چارتر که به هیچ وجه از بچه هاخوشش نمی آید
خرید بلیط هواپیما ارزان ملی چارتر که به هیچ وجه از بچه هاخوشش نمی آید و اهمیتی به آنها نمیدهد؛ محض رضای نگاهش را حت ی برای لحظه ای به او نمیدوزد. نه! نمیخوام. گرسنگی و گرمای یک شنبه بهاری باعث شده بود تا کودک در مقابل کلام به مشمای فریزر مچاله شدهاش را از ُ شدت سرد و خشک فرجام کوتاه نیاید. درون جیب شلوار زهوار در رفتهی کرم رنگ ی که پر از لکههای بزرگ و کوچک بود در می آورد و به سوی ماشین میگیرد؛ با درماندگ ی بیشتری سماجت میکند. خريد بليط هواپيما ارزان میخواهد صبر نداشته فرجام را امتحان کند. آقا یه دونه بخر! خواهش میکنم... از صبح هیچی نخوردم! گرسنمه، پاهام درد میکنه.