خب مثل ینکه نقشم گرفت نشستیم رو صندلی که مکانهای صیغه موقت در تبریز معلوم بود خودش نگران شده گفت: مکانهای صیغه در قم چیشده؟ نمیخوای بگی؟ با بغض ساختگی گفتم: متین، مکانهای صیغه موقت در مشهد آخی بچم تا اسم مکانهای صیغه موقت در تهران رو آوردم بغض کرد سریع توی دلم کلی بهش خندیدم، چه کنم؟ خبیثم دیگه متین معلوم بود هول شده آروم تکونم داد و گفت: حدیث، مکانهای صیغه موقت در تهران چی؟ اتفاقی براش افتاده؟ هان؟ سرم رو به معنای آره تکون دادم و با همون بغض گفتم: مکانهای صیغه موقت در شیراز، مکانهای صیغه موقت در قم.... متین معلوم بود کلافه شده با داد گفت: حدیث، مکانهای صیغه چی؟ درست بگو ببینم صورتم رو با دستام پوشوندم و مثلا الکی دارم گریه میکنم. متین خودشم بغض کرده بود و گفت: حدیث میگی یا نه؟ با تو مگه نیستم؟ حدیث چه طوری بگم آخه؟ مکانهای صیغه موقت در تهران میگم بگو چیشده؟ حدیث ؟ مکانهای صیغه موقت در مشهد رفت که.... حدیث مکانهای صیغه موقت در قم رفت که.... نامحسوس پشت سرم رو نگاه کردم که مکانهای صیغه داشت آروم میومد پشت سرمون.
با رسیدن مکانهای صیغه موقت در قم با هم با خوشحالی داد زدیم
همزمان با رسیدن مکانهای صیغه موقت در قم با هم با خوشحالی داد زدیم: یه میلیون شدنت مبارک ارسلان و ممد با این دینامیتای رنگی پریدن وسط جینگولک بازی کردن مکانهای صیغه موقت در شیراز نمیدونست بخنده یا عصبی باشه متین گفت: دلم رو کندین این چه وضعشه؟ گفتم یه اتفاقی برای مکانهای صیغه موقت در مشهد افتاده مکانهای صیغه موقت در قم رفت سمت متین و گفت: یعنی واقعا نگرانم شدی؟ با خنده کیک رو از مکانهای صیغه گرفتم که مکانهای صیغه موقت در شیراز مکانهای صیغه موقت در مشهدرو بغلش کرد و گفت: معلومه همه اویی گفتن.
از بغل مکانهای صیغه در شیراز دراومد با خنده پریدم
مکانهای صیغه از بغل مکانهای صیغه در شیراز دراومد با خنده پریدم رو کول مکانهای صیغه موقت در تبریز و با بادکنک تو دستم زدم سرش و گفتم: یه میلیون شدنت مبارک عمو جغد شاخدار بچه ها به ابراز احساسات من خندیدن، از رو مکانهای صیغه در شیراز اومدم پایین و خودم رو درست کردم. میخواستیم بریم خونه که متین گفت: مرسی بچه ها نه خیر خبرت یه ترفند دیگه بلدم. حالا هم پاشو. پوفی کشیدم و هیچی نگفتم و خوابیدم. ولم کن بابا خوابم میاد، برای من خواب تو اولویته تو خواب خوشم بودم که یهو یه چیزی مثله ناقوس مرگ تو سرم صدا داد اصلا صدمتر رفتم اونورتر بلند شدم و بهت زده به اطرافم نگاه کردم که قیافه ی خندون مکانهای صیغه در قم و دیدم. بعله، خانوم قابلمه گذاشته رو سرم بعد با کفگیر محکم زده به قابلمه ای خدا از دست این با اخم نگاهش کردم که با خنده گفت: هی میگم پاشو، پاشو پا نمیشی؛ همین میشه بعدشم پوکید از خنده. سریع دوییدم دنبالش که پرید بالا و رفت تو پذیرایی و دور مبل چرخید و میخندید بابا اومد و با خنده گفت: چیشده دنبال هم میدویید؟ با حرص گفتم: از این بپرس که نمیذاره بخوابم.