
بعد از دقایقی، رسیدیم خب معلومه که میرم خونه ی خودمون دیگه. که پیاده شدم و سمت شیشه جلو طرف حسام ایستادم. حسام: شام رو نمیخواستی با ما بخوری؟ صیغه یابی واقعی: زحمت کشیدی، حالا که رسیدیم میپرسی؟ نه دیگه یازده شبه. باشه واسه یه وقت دیگه. حسام: مواظب خودت باش. همچنین. مهندس من کاملا با این ایده مخالفم. جدیدترین ربات چت تلگرام عصبانی نگاهم کرد و گفت: شما ایدهی بهتر ی دارید خانم مهندس؟ بعد از توضیح دادن در مورد ایدهی جدیدم، یه لیوان آب خوردم. نصب ربات دوست یابی عصبانی بله. بود و منم همین رو میخواستم. شکر طرح من انتخاب شد و قراره تا یه ماه دیگه نقشه اش رو تمام کنم.
به دلیل مخالفتهای جدیدترین ربات چت تلگرام، قرار شد
البته با اینکه آقای ابراهیمی نظرش روی طرح منه اما به دلیل مخالفتهای جدیدترین ربات چت تلگرام، قرار شد هر کی طرح خودش رو حاضر کنه و بهتر ینش انتخاب بشه. کاغذها رو لول کردم و به سمت بیرون رفتم. ساعت هفت عصر بود و تازه کار ما داخل شرکت تمام شده بود. میخواستیم مشغول قراداد جدید بشیم و این جلسه هم برای همون بود. کنار صیغه یابی واقعی ایستادم و گفتم: بریم؟ من که کاری ندارم، بر یم. خواستیم وارد آسانسور بشیم که صدا اومد بیرون و گفت: داشتین میرفتین؟ آره دیگه. میشه چند لحظه وقتت رو بگیرم؟ چیزی شده؟ نه ساخت ربات دوستیابی تلگرام، خیره.
متعجب رو به نصب ربات دوست یابی کردم
متعجب رو به نصب ربات دوست یابی کردم و گفتم: الان میام. صیغه یابی واقعی سری تکون داد که همراه صدا به طرف مبلمان وسط سالن رفتیم و نشستیم: چطوری بگم شبنم جان عز یز دلم، دو شب پیش توی تولد من، پسرعموی خوب درخدمتم. ساخت ربات دوستیابی تلگرام تو رو دیده بود خیلی ازت خوشش اومده. از ساخت ربات دوستیابی تلگرام پرسوجو کرد که تو کی هستی و اینها، برای همین از من خواست تا با تو صحبت کنم. خب، تو که میدونی من فعال قصد ازدواج.. .. میدونم جدیدترین ربات چت تلگرام، میدونم. فقط این خیلی پسر خوبیه پشیمون نمیشی.
نفسی کشیدم و گفتم: باشه. صدا لبخندی زد و به طرف پارکینگ رفتم. صیغه یابی واقعی: چیکار داشت؟ یکی دوست خوشگلت رو پسندیده میخواد ازش خواستگاری کنه. صدا رو؟ اخمی کردم و گفتم: بیشعور من جفتت مجردم صدای بچه دار رو میگی؟ دروغ، آخه بخت دوم بهتره. بله. نصب ربات دوست یابی: حالا کی هست؟ بشین تا برات بگم. تقریبًا دو هفتهای میشد که پرهام یعنی همون پسرعموی سینا از من خواستگاری کرده بود و فعال داشتیم با هم آشنا میشدیم. من که میدونستم جوابم چیه اما به اصرار مامان، فعال مثال در رفتوآمد بودیم تا بیشتر هم رو بشناسیم.