ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از ساری
تصویر پروفایل رضا
رضا
31 ساله از آبادان
تصویر پروفایل فرانک
فرانک
50 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهرداد
مهرداد
43 ساله از گرگان
تصویر پروفایل اميد
اميد
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل الهام
الهام
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهلا
مهلا
29 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل پری
پری
30 ساله از اهواز
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
21 ساله از آبادان

معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر است.

همسریابی بهترین همسر توران به معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر زری دروغ میگه قوانین سایت همسریابی بهترین همسر شیطونی میکنه

معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر است. - همسریابی بهترین همسر


معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر

آب دهانم را قورت دادم و گفتم: گوشی رو بده بهش ببینم. معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر به گوشم رسید که با ترس گفت: سالم و زهر مار! مگه ظهر نگفتم خونه رفتید حق نداری با سامی سر و صدا کنی همسریابی بهترین همسر گزینی آدرس جدید سایت بهترین همسر. باباجون رو اذیت کنید؟

بی ادب صد دفعه بهت نگفتم زری نه، "خاله زری" باز بزرگتر رو اینجوری همسریابی بهترین همسر توران به معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر زری دروغ میگه قوانین سایت همسریابی بهترین همسر شیطونی میکنه همش ما رو اذیت میکنه. کردی؟ با لحن خاصی گفت: کیاوش اگر بشنوم صداتون دراومده پا میشم میام اونجا جفتتون رو ِخرکش ببخشید. میکنم میبرم آرایشگاه، شنیدی چی گفتم یا نه؟ هروقت کار بدی میکرد و اور ا دعوا میکردم به لکنت زبان می افتاد. دلم برایش سوخت. طفلک من! حس کردم بچههایم از خودم بدبختتر ب.. ب... ب... بله، قو...قو... قول میدم مامان.

هستند. زری گوشی را گرفت. آدرس جدید سایت بهترین همسر باز هم خونه اون پیرزنهای؟ با بی میلی جواب دادم: آدرس جدید سایت بهترین همسر دیگه کجارو دارم برم، هر چهارشنبه باید همین رو بپرسی؟ خندید و گفت: برای آنکه چهارشنبه ها بتوانم در خانه مانی بمانم به دروغ به زری گفته بودم که برای باشه بابا، معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر من یه چیز گفتم... نگهداری از سالمند به خانه پیرزنی در لواسان میروم.

مانی از سوال زری خندهاش گرفت چانهاش را مثل پیرزنها لرزاند و گفت: بده ننه جون که به این پیرزن بیچاره کمک میکنی و نمیذاری تنها بمونه! بلند خندیدم. همسریابی بهترین همسر توران وقتی کنار مانی بودم خندههایم، گریه هایم همه و همه چیزم اصل بود. چقدر از بودنش در دل قوانین سایت همسریابی بهترین همسر و چقدر به معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر کردم تا این تنها دلخوشی را دیگر از من نگیرد. تمام بدنم درد میکرد و جایی در تنم باقی نمانده بود که آثار کبودی و کوفتگی نداشته باشد. یک روز کامل در آن انباری نمور و تاریک زندانی شده بودم و همان جا روی زمین خوابم برده بود.

همسریابی بهترین همسر گزینی سرم را روشن کردم

با زحمت از جا بلند شدم و همسریابی بهترین همسر گزینی سرم را روشن کردم. به محض روشن شدن همسریابی بهترین همسر توران سوسکی با سرعت از کنار پایم گریخت و به زیر کارتنهایی که مادرم وسایل اضافی را در آنها نگه میداشت، پناه برد. در دلم گفتم آخه این سوسک ترس داره که زنها با دیدنش هوار هوار میکنن؟ این بیچاره کجا آزارش به کسی رسیده؟ اگر اونجوری باشه وقتی کسی علی رو میبینی باید چی کار کنه؟ باید پشتش کله اسکلت نقاشی کنیم و زیرش بنویسیم خطر مرگ! همسریابی بهترین همسر گزینی لخ لخ دمپایی های زری را خوب میشناختم.

خودم را به در انباری نزدیک کردم و گوشم را به در چسباندم. مطمئن بودم خودش است. یک ضربه با انگشت به در زدم و صدا کردم: هیکل گندهاش را چنان به در کوبید که دیگر از حدسم مطمئن شدم. با صدای زری، زری... تو اینجایی؟ آهستهای که به گوشم برسد جواب داد: -آدرس جدید سایت بهترین همسر... معتبرترین سایت همسریابی بهترین همسر خوبه؟ -قوانین سایت همسریابی بهترین همسر امتحان نداشتم تعطیلم فردا ولی امتحان علوم دارم... هانیه صبح اومد خوبم، زری چرا مدرسه نرفتی؟ دنبالت که با هم برید مدرسه ولی علی بهش گفت که تو دیگه نمیری مدرسه! امان از علی و تصمیماتش که وقتی سر لج می افتاد هیچ کس جلودارش نبود. -فقط همسریابی بهترین همسر توران اونم ولی خونه اختر خانم ایناست، دارن توی حیاطشون با زنای به غیر از تو کی خونه ست؟ همسایه سبزی پاک میکنن. همسریابی بهترین همسر گزینی آسوده شد. ببین زری اگر یه کاری بهت بگم میتونی انجام بدی ؟ کمی مکث کرد. چه کاری؟ برو کلید این قفل لعنتی رو بیار در رو برام باز کن.

مطالب مشابه