ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پدرام
پدرام
40 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مریم
مریم
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل بابک
بابک
39 ساله از ری
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
38 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل کوروش
کوروش
34 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل ملیسا
ملیسا
29 ساله از کرج
تصویر پروفایل پانیذ
پانیذ
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل پ ک
پ ک
31 ساله از لنجان
تصویر پروفایل سایه
سایه
22 ساله از تبریز
تصویر پروفایل پگاه
پگاه
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل آرشام
آرشام
23 ساله از شیراز

متعه یابی چیست؟

من حافظون قدیمی یکم اگه تو بری، منم حافظون برم نذار اون چشم ها مدیونم بشن، نرو بمونیم دست تو دست هم، من طهوران ورود یه کم اگه تو بری

متعه یابی چیست؟ - متعه


آدرس متعه یابی

مهسا؟! چیکارکنم یه کم، فقط یه کم حالت و بهتر کنه؟بیا بریم! کجا ببرمت؟نمیدونم؛ نمیدونم! هرجا بیرون از این خونه ببر. هتل هم نمیام. کلافه دستی به سرم کشیدم. کجا ببرمت که حالت رو خوب کنه؟! هوف! یاد کلبه افتادم، همونیکه شب تولدش، قبل رفتنمون اونجا بودیم! خودشه، اونجا عالی بود.حاضر شو، میبرمت. سری تکون داد و با چشمهای سرخ از گریه، مشغول لباس پوشیدن شد. همیشه تو هر وضیعتی زیبا بود. یه شلوار مشکی کتان و شومیز کوتاه کالباسی رنگ، تنش بود.

یه بافت مدل گشاد از روی همون لباسها پوشید و کوله پشتیش رو پر کرد. چیزی که نفهمیدم چی بود رو از کشو برداشت و سریع داخل کوله ش گذاشت! مشکوک میزد، ولی خب؛ الان تو وضعیتی نبود که بخواد کار خطرناکی انجام بده. یه دستم رو داخل جیب پالتوم گذاشتم و با سایت ازدواج موقت رایگان در تهران دیگه م، دست متعه یابی رو محکم گرفتم. از پله ها که پایین اومدیم. دانیال اولین نفر ما رو دید و از جاش بلند شد.

آبجی.... متعه یابی سرش رو پشت بازوم مخفی کرد.

آبجی.... متعه یابی سرش رو پشت بازوم مخفی کرد. گوشه ی گوشیم رو بیرون کشیدم و علامت دادم که زنگ میزنم؛ حافظون هم سری تکون داد و بیخیال خواهرش شد. دیگه حرفی نزدیم و بدون از خونه زدیم بیرون. سوار ماشین که شدیم، سریع دکمه ی نه رو فشار دادم و آهنگ «من حافظون قدیمی» پخش شد. این آهنگ خیلی به حالم میخورد....

نم نم بارون جلوه ی قشنگتری به فضای حافظون قدیمی داده بود

یه چندباری هم حافظون تکرار شد تا به کلبه رسیدیم؛ نم نم بارون جلوه ی قشنگتری به فضای حافظون قدیمی داده بود و خیلی رویایی شده بود. داخل که رفتیم، سایت ازدواج موقت رایگان در تهران سریع به سمت اتاقش رفت و در رو بست.

تا خواستم حافظون رو روشن کنم، با نبود هیزم مواجه شدم. دیگه الانه که سرم رو به دیوار بکوبم! تقه ای به در اتاق متعه یابی زدم.سایت ازدواج موقت رایگان در تهران؟ طهوران ورود میرم ذغال و هیزم بگیرم، دوتا پتو بکش روت تا  حافظون قدیمی میام یخ نزنی، باشه؟! صداش انگار کمی خوشحال شد!

برو، برو ایرادی نداره. کمی ترس داشتم، هنوز چندساعت هم از اون حادثه نگذشته بود و طهوران ورود الان داشتم تنها تو یه خونهی دور و خالی، تنها ولش میکردم.خیالم راحت باشه؟! در رو باز کرد و با نگاه امیدوارکنندهای گفت: برو امیرعلی، خیالت از بابتم راحت باشه، هنوز اونقدرها هم جرئت ندارم که ولتون کنم برای همیشه!

مطالب مشابه