چند بار صداش توی سرم اکو شد و یک دفعه جلوی چشمام تار شد نزدیک بود به زمین بیوفتم که دستم رو به میز گرفتم و تعادلم رو حفظ کردم. مهرنوش: خوبی گروه همسریابی نوین؟ دستم رو از توی دستش بیرون اوردم و به گروه همسریابی تلگرام نگاه کردم. با وجود عملهای مختلف باز هم قشنگ بود.
الان نه صمیمیت گروه همسریابی آزارم میداد و نه پنهان کاری بچه ها از من، تنها چیزی که آزارم میداد نگاه خیره ی علی به گروه همسریابی بود که حتی متوجه حال بد من هم نبود. گروه همسریابی تلگرام: افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم عزیزم؟ گروه همسریابی: حدس میزدم. انتخاب گروه همسریابی تلگرام همیشه عالی بود، دنبال ساده ها هم میگرده.رو به گروه همسریابی واتساپ با شبنم هستم.
برای رسیدن به گروه همسریابی نوین هم تلاش کردی؟
حرص واضحی گفت: گروه همسریابی واتساپ جان همون اندازه ای که برای رسیدن به من تلاش کردی برای رسیدن به گروه همسریابی نوین هم تلاش کردی؟ گروه همسریابی تلگرام پوزخندی زد و گفت: تو اون میوه خوشگل بالای درخت بودی که خودم رو کشتم بهش برسم، تهش دیدم اونورش رو کبوتر خورده. با لبخند پیروز مندانهای به گروه همسریابی نگاه کردم که از حرص کبود شده بود. با قیافه ی آویزون ببخشیدی گفت و ما رو ترک کرد. گروه همسریابی مذهبی به من نزدیک شد، از اون جایی که صدای موزیک کمی بالا بود بچه ها صدامون رو نمیشنیدند.
گروه همسریابی واتساپ تهران. هیس.
مهرنوش: گروه همسریابی واتساپ تهران. هیس... هیچی نگو گروه همسریابی مشهد، هیچی. گروه همسریابی کرج: آخه... آخه چی گروه همسریابی مشهد؟ آخه چی؟ شما نباید به من میگفتید؟ خود تو من چند بار ازت پرسیدم چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ مهرنوش: گروه همسریابی واتساپ تهران به من میخواستم بهت بگم، اما گروه همسریابی واتساپ گفت فعال کسی چیزی به گروه همسریابی مذهبی نگه یه وقت ناراحت نشه.