ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل اکرم
اکرم
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل زینب
زینب
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل معصومه
معصومه
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل داود
داود
37 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل نجمه
نجمه
35 ساله از رفسنجان
تصویر پروفایل پیمان
پیمان
34 ساله از چالوس
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
42 ساله از اهواز
تصویر پروفایل ستار
ستار
39 ساله از دره شهر
تصویر پروفایل ماه رو
ماه رو
26 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل آرمان
آرمان
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل بردیا
بردیا
63 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بهار
بهار
41 ساله از کرج

لینک همسر یابی پستو

کاش همسر یابی پستو زنده بود؛ می دانست که دیگر پشت هیچ شیشه ی پنجره ای او را نمی بیند. اما کاش بود تا فقط از دور نگاهش می کرد... همسر یابی پستوری

لینک همسر یابی پستو - همسر یابی


تصویر همسر یابی پستو

یاسمین متعجب چشمانش را گرد کرد. -چی شده آخه؟ همسر یابی پستوری به سختی توانست گره ی اخم هایش را باز کند. -هیچی فقط نمی خوام حرفش رو بشنوم ادامه نده خواهش می کنم. -باشه عزیزم هر طور که راحتی شرمنده نمی خواستم ناراحتت کنم. یاسی که رفت دوباره درگیر گذشته شده بود روزهایی که باز هم از رادوین دارو می گرفت. این بار خودش دلش لرزید، خودش خواست که کنارش بماند وقتی بعد از گرفتن داروها از دست همسر یابی پستو بدون نگاه کردن به صورتش آرام گفته بود: -می تونید بهم زنگ بزنید می خوام به جبران لطفتون بهتون فرصت آشنایی بیشتر رو بدم.

و سریع دویده بود داخل خانه ی یاسی و در را بسته بود، خبر نداشت همسر یابی پستوری چنددقیقه همان طور لبخند به لب، راه رفته او را نگاه می کرد. وقتی به خودش آمد که همسر یابی پستور چه گفته سریعا به او پیامی داده بود: ممنونم که این فرصت رو بهم دادید قول می دم خودم رو بهتون ثابت می کنم. چقد آن روزها برایش دور از باور بود، همسر یابی پستو که االن معلوم نبود کنار کی می خندد و روزهایش را سپری می کند.

همسر یابی پستوی افتاده بود

بار زدن بارها که تمام شد پشت پنجره شرکت ایستاد و به بیرون زل زد. باز هم مثل تمام وقت های تنهایی اش یاد همسر یابی پستوی افتاده بود، دلش برای روزهایی که پشت پنجره شرکت می ایستاد و همسر یابی پستور را که از کالس بر می گشت را دید می زد پرکشید. از عدم راهش را دور می کرد چند چهار راه اضافه می آمد تا فقط از مقابل شرکت رادوین رد شود. چقد آن روزها برایش تداعی قشنگی بود، دختری ساده با کوله روی دوشش هر روز راس ساعت دو از مقابل شرکتش رد می شد و به خانه می رفت. کاش همسر یابی پستو زنده بود؛ می دانست که دیگر پشت هیچ شیشه ی پنجره ای او را نمی بیند. اما کاش بود تا فقط از دور نگاهش می کرد... همسر یابی پستوری سیگارش را روشن کرد، ریه هایش می سوخت آن قدر که این چندسال دود درونش حبس کرده بود، اما برایش ذره ای اهمیت نداشت وقتی کسی نبود که زیر دستش بزند و سیگار را بگیرد، اخم کند به حالت قهر بگویید: تو منو دوست نداری نمی کشیدی این رو. برایش فرقی نداشت دیگر کشیدن و نکشیدن این زهرمار آرامش بخش. شهرام وارد اتاق شد باز به چی زل زدی این قدر غرق فکری، بیا بیرون همسر یابی پستور.

همین جام، بارها رو فرستادید؟ -بله رئیس هماهنگ کردم کارهاش رو فقط موند نامه ی گمرک. خوبه یادم باشه به همسر یابی پستو بگم یه اضافه حقوق تپل بهت بده شما نمی خواد سفارش منو بکنی، خودم سفارش شده هستم. این جوریاست باشه پس، شب می گم بهش دیگه شرکت رات نده ببینم بازم سفارش شده ای! زهرمار بچه پرو بی مقدمه و بی ربط بحث را عوض کرد.

دلم تنگ رهاس همسر یابی پستوری واسه روزایی

دلم تنگ رهاس همسر یابی پستوری واسه روزایی که مدرسه ش دیر می شد التماس می کرد ببرمش، وقتایی که می خواست از گوشیم سر در بیاره شیطونی می کرد مچشو می گرفتم. -خودت تمام خوشی ها رو زهر کردی با موندنت تو این کشور بی درو پیکر، همسر یابی پستوی که داره زندگیش رو می کنه

مطالب مشابه