ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل مانا
مانا
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل پریزاد
پریزاد
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل امیرحسین
امیرحسین
28 ساله از ورامین
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل میثم
میثم
37 ساله از کرج
تصویر پروفایل احسان
احسان
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
35 ساله از تهران

لینک همسر یابی دو همدم

مادرشو صدا کرد و رو به همسریابی دو همدم سایت جدید کرد و گفت: مامان، همسریابی دو همدم بزرگترین سایت خانم از دوستای صمیمی هستی هستن.

لینک همسر یابی دو همدم - همسر یابی


همسر یابی دو همدم

آرش با خنده گفت: فعال که شاهرخ با هزار مکافات انتخاب شده نه هستی خانم؟ لبخندزدم که شاهرخ گفت: آخ گفتی، خون دل خوردم تا رسیدم به اینجا... آخی، همینه دیگه شاهرخ خان.کسی که خربزه میخوره پای لرزشم می شینه. آرش که دیگه به یار رسیده، فعال هم لرزی در کار نیست، پس بهتره بریم یه گوشه بشینیم تا خوشی همسر یابی دو همدم خراب نکردیم. آرش و سهیال از ما جدا شدند و به طبقه ی همکف رفتن. همسر یابی دو همدم و شوهرش سعید به سمتمون اومدن.همسریابی دو همدم بزرگترین سایت طبق معمول با موهای باز و صورتی آرایش کرده مقابل ما ظاهر شد.

با لبخند بغلم کرد و در گوشم گفت: چیزی نمونده بود که بند و آب بدی اما با هوشیاری من از خر شیطون پایین اومدی و منو به آرزوم رسوندی. خودمو ازش جدا کردم و گفتم: به خاطر تو نبود در ضمن این مسئله چه ربطی به تو و آرزوت داشت. همسریابی دو همدم سایت جدید خب خره، من آرزوم بود که تورو سر سفره ی عقد کنار شاهرخ ببینم دیگه. شاهرخ که متوجه ی جمله ی آخر همسریابی دو همدم بزرگترین سایت شده بود، لبخندی زد و با سعید به خوش و بش پرداخت.سعید هم که انگار جز من کس دیگه ای تو اون مجلس نبود، فقط به من زل زده بود.بیچاره فرهاد راست می گفت.این مرد از هیچکس و هیچ چیز خجالت نمی کشید.

براش هم فرق نمی کرد که همسر یابی دو همدم کنارش باشه یا نه، همچنان به چشم چرونیش ادامه می داد. شاهرخ که حسابی کفری شده بود، مادرشو صدا کرد و رو به همسریابی دو همدم سایت جدید کرد و گفت: مامان، همسریابی دو همدم بزرگترین سایت خانم از دوستای صمیمی هستی هستن.

همسریابی توران و شوهرشو به طبقه ی همکف راهنمایی کرد

ازشون خوب پذیرایی کنین. زن عمو هم سریع همسریابی توران و شوهرشو به طبقه ی همکف راهنمایی کرد تا پذیرایی بشن. وقتی دور و برمون یه کم خلوت شد شاهرخ در گوشم آهسته گفت: دلم برای سینا میسوزه. با تعجب نگاهش کردم و پرسیدم: چی؟ -میگم دلم برای سینا میسوزه.

آخه همسریابی دو همدم بزرگترین سایت اونو به کسی فروخت که دوزار نمی ارزه. مرتیکه ی هیز، انگار نه انگار که من کنارتم، با چشماش داشت￾چرا؟ قورتت میداد، اگه همسر یابی دو همدم صدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواد نگات کنه. یاد حرف اون روز فرهاد افتادم، ناخودآگاه به غیرت و تعصبی که نسبت به من داشت لبخند زدم. همونطور که به روبرو نگاه می کرد گفت: شانس آورد که امشب برام شب مهمیه وگرنه معلوم نبود چه بالیی سرش می آوردم.بیچاره همسریابی توران چه جوری زندگی میکنه با لحنی نیم شوخی نیم جدی گفتم: تو نمیخواد دلت واسه دیگران بسوزه، دل برای خودت بسوزون. نگاه عمیقی به من انداخت وپرسید: چرا؟

با لبخند گفتم: چون امشب شب آخریه که میتونی خوش باشی، به عبارت دیگه بدبخت شدی رفت. پوزخندی زد و گفت: اگه تو میدونستی تو دل من چه خبره این حرفو نمیزدی. یه کم مکث کرد و بعد گفت: راستی، سینا می گفت میتونستی براش بری خواستگاری اما اینکارو نکردی، راست میگه؟ خواست از همسریابی دو همدم سایت جدید خواستگاری کنم دیگه دیر شده بود چون همسر یابی دو همدم ازدواج کرده بود.حرف اون احمقو هیچ وقت باور￾چرت میگه.من میدونستم یه احساسی نسبت به همسریابی توران داره اما هیچ وقت به من چیزی نگفته بود، اون زمانی هم که ازم نکن.چرت و پرت زیاد میگه.چقدر به خاطر همین رویا منو کتک زد.ظ

مطالب مشابه