ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل الهه
الهه
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل خوشکل خانوم هستم
خوشکل خانوم هستم
26 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل کیانوش
کیانوش
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
29 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سمانه
سمانه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل سایه
سایه
22 ساله از تبریز
تصویر پروفایل امیر
امیر
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسن
حسن
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل نوید
نوید
36 ساله از بندر عباس
تصویر پروفایل بینام
بینام
47 ساله از کرج
تصویر پروفایل ایمان
ایمان
28 ساله از مشهد

لینک صیغه همسر یابی

همسریابی صیغه موقت تهران در راه افتادم اون هم چند لحظه بعد با فاصله ازم راه افتاد تموم طول مدتی که مشغول شام بودیم تو فکر اون اسم بودم

لینک صیغه همسر یابی - همسر یابی


سایت صیغه همسر یابی

سکوت کردم ؛ از لحن دستوریش متنفر بودم ؛ با اینکه کاملا بر خلاف میلم بود بی هیچ حرفی از جام پاشدم و همسریابی صیغه موقت تهران حیاط رفتم جز اونجا جایی نمیتونست باشه... کنار یکی از درختا دیدمش ؛ داشت با تلفن صحبت میکرد... پوفی کشیدم و سمتش رفتم پشت سرش ایستادم ؛ مطمئن بودم که از وجودم باخبر نشده... گوشامو تیزکردم ؛ لحنش عین همیشه بود، خشک و جدی صیغه همسر یابی منطقی باش دلرام با شنیدن اون اسم از دهنش بی اراده یه تای ابروم بال پرید ادامه داد: صیغه همسر یابی بذار رابطه ی کاریمون سر جاش بمونه ؛ خرابش نکن یهو انگار تماسو قطع کرد چون گوشیشو توی جیبش گذاشت و نامفهوم همسریابی هلو با عکس گفت و همسریابی صیغه موقت تهران همسریابی صیغه ایی که طرف در ورودی بودم برگشت... هول شدم اما سعی کردم آرامشمو حفظ کنم با تعجب سر تا پامو برانداز کرد و سرشو تکون داد و گفت: صیغه همسر یابی اینجا چیکار میکنی؟

همسریابی صیغه ایی که هنوز تو شوک اسمی که از زبونش شنیدم

همسریابی صیغه ایی که هنوز تو شوک اسمی که از زبونش شنیدم بودم عین مشنگا شونه هامو بال انداختم و با تردید گفتم: اومدم بگم شام آمادست دستشو روی ته ریشش کشید، انگار میخواست همسریابی هلو با عکس بگه بدون اینکه منتظر شنیدن حرفی که داشت تو ذهنش تجزیه و تحلیلش میکرد و از دور هم میشد اینو فهمید بمونم ؛ همسریابی صیغه موقت تهران در راه افتادم اون هم چند لحظه بعد با فاصله ازم راه افتاد تموم طول مدتی که مشغول شام بودیم تو فکر اون اسم بودم ؛ دلم بدجوری میخواست بدونم جریان چیه همسریابی هلو با عکس که جریانو جالبش میکرد این بود که رفتار و اخلاق صیغه همسر یابی جوری نبود که حتی یه دخترو با اسم کوچیک صدا بزنه میز شامو که با کمک مامان جمع کردم .

همسریابی صیغه موقت تهران مامان فنجون هایی که توی سینی چیده بود

ناچارًا بعد ازکلی اصرار از همسریابی صیغه موقت تهران مامان فنجون هایی که توی سینی چیده بودو از قهوه پر کردم و سمتشون راه افتادم... فنجونارو جلوشون گذاشتم و از روی اجبار کنار پدربزرگم روی مبل نشستم... نیمرخش نشون میداد که حسابی غرق فکره فنجون قهوشو از روی میز برداشت و سمتم چرخید ؛ انگار میخواست همسریابی صیغه ایی بگه آقاجون هر چی بزرگ تر میشی شباهتت به فرهان بیشتر میشه با شنیدن جملش ناخواسته لبخند تلخی روی لبام جا خوش کرد... یه لحظه ؛ وجه اشتراکش با همسریابی صیغه ایی یادم اومد فکر اینکه پدرم بخاطر همین بیماری لعنتی تنهام گذاشت و پر کشید آتیشم زد دندونمو روی لبم فشار دادم ؛ اصلا دلم نمیخواست کسی ضعیف بودنمو ببینه آقاجون دلم تنگشه دروغ نبود اگه بگم تا حال این جمله رو از زبونش نشنیدم...

بغضی که راه نفس کشیدنمو بسته بودو قورت دادم و نفس عمیقی کشیدم... منم همینطور فنجون قهوه رو به لباش نزدیک کرد... همسریابی هلو با عکس جون همچنین واسه فرشاد.

مطالب مشابه