عکاس دوربینش رو از جلوی سایت ازدواج در استان البرز آورد پایین و نگاهی بهش کرد بعد تایم استراحت داد. یکم نفس راحت کشیدیم و نشستیم، خانم عکاس هم مشغول بررسی عکسها شد و از اتاق رفت بیرون. آروم گفت: نمیدونم آخه چه دختر برای ازدواج در کرج بود که این کار رو بکنیم؟ لبخند عمیقی زدم آروم گفتم: ای کاش جای من بودی میفهمیدی چقدر دیدنت توی سایت ازدواج در استان البرز عروس کیف داره!
بعدشم دلم میخواد پس فردا عکس دومادی داشته باشم به نوه هام نشون بدم. خندید. اتفاقا به تو هم خیلی میاد! شیک شدی! حیف، حیف که اینجا مکان دختر برای ازدواج در کرج بود! عکاس خانم، دوباره اومد توی اتاق و یه سری ژست های قابل پخش و غیرقابل پخش داد که همه رو سایت ازدواج در استان البرز، کرج اجرا کردیم یعنی اینقدر که به حرف عکاسه گوش دادیم به حرفهای دبیرهای دبیرستان گوش میدادیم جفتمون رتبه یک کنکور می آوردیم!
سر یه سری پوزیشن ها اذیتش کردم اونهم نزدیک بود جیغ بزنه ولی آبروداری می کرد. با اینکه یه بچه سایت ازدواج در استان البرز ،کرج، ایران آورده بود تغییر خاصی نکرده بود. خودش میگفت اثرات ورزش و تغذیه درسته ولی من حس میکردم چون خیلی دوستش دارم حتی اگه چاق هم بشه برام همون سایت ازدواج در استان البرز، کرج. از صبح سلمان خان دست عمه هاش بود. ما به بهونه ی یک روز بدون بچه و قرارهای عشقولانه قانعشون کردیم. البته زهره شرط گذاشت یه روز رو ما نگه داریم تا اونهام یه روز عشقوالنه داشته باشن.
شماها بزرگش کنید سایت ازدواج در استان البرز، کرج
زینب هم میگفت ای دل غافل! حیف که چسبیده به شکمم وگرنه میدادمش شماها بزرگش کنید سایت ازدواج در استان البرز، کرج! عکاس بعد از گرفتن آخرین عکس با رضایت به صفحه دوربین کنونش لبخند زد و بعد رو به ما گفت: یک هفته دیگه عکس ها آمادهاست، خب سایت ازدواج در استان البرز ،کرج، ایران بیاید بریم اتاق بغلی چندتا فیلم هم ازتون بگیرم. دالرام: تو رو سایت ازدواج در استان البرز بیخیال من از نفس افتادم! گشنمه تازه تشنمم هست! عکاسه: وای دخترم چقدر غر میزنی! از سایت ازدواج در استان البرز ،کرج، ایران تا یه عمر باید سختیهای بدتر از این رو تحمل کنی این که چیزی نیست!
از اینکه عکاس فکر میکرد تازه عروسه خیلی ذوق کرد ولی به روی خودش نیاورد! ولی من نفهمم کی بفهمه؟ رفتیم چند سکانس خفن و آرتیستی اجرا کردیم. با اتمام کار، مثل همه ی عروس و دومادها از آتلیه خارج شدیم و بعد سوار ماشین عروسمون شدیم. به جز خرج سایت ازدواج در استان البرز، کرج همه چیز رو محیا کرده بودم تا هر دومون توی دلمون خوش باشیم و از طرفی هم عکس هایی برای یادگاری داشته باشیم. گرچه در واقعیت صحنههای خیلی خفن تری رقم زده بودیم اما نشد عکس و فیلم بگیریم که و منظورم از صحنههای خفن، تعقیب و گریز های پلیسی بود. برگشتیم خونه. میخواست سریع آرایشش رو پاک کنه ولی نذاشتم! از دیدن اینکه هنوز هم میتونست از خجالت سرخ بشه خیلی خوشم میاومد! خب، گاهی وقتها واقعا به یک شروع دوباره نیازه! زنگ گوشی ما رو به خودمون آورد. بله سایت ازدواج در استان البرز کردن سلمان خان زده زیر گریه و دیگه هیچ جوره آروم نمیشه. مجبور شدیم دختر برای ازدواج در کرج سر و وضعمون رو درست کنیم بریم سلمان خان رو تحویل بگیریم.