ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل علیرضا
علیرضا
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل نگین
نگین
36 ساله از فریدن
تصویر پروفایل عباس
عباس
26 ساله از کاشان
تصویر پروفایل دانیال
دانیال
33 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل نورا
نورا
33 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مریم
مریم
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل ویدا
ویدا
40 ساله از شیراز
تصویر پروفایل محمد
محمد
26 ساله از یزد
تصویر پروفایل حسام
حسام
38 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل آرزو
آرزو
30 ساله از شهریار
تصویر پروفایل سودابه
سودابه
41 ساله از تبریز

لینک رستوران دنج بابلسر

خلاص بشم گفت: کافه بابلسر ابی رو بخونید لبخند رستوران دنج بابلسر به فهمند که سوتی دادم. یعنی هرچی فحش و لعنت بلد بودم به خودم فرستادم

لینک رستوران دنج بابلسر - رستوران


تصویر لینک رستوران دنج بابلسر

همونی که خیلی دوست دارید من نمیدون بهترین کافه های بابلسر که کنار امیر نشسته بود گفت: نمیگی که بخون میگی یه آهنگ در خواست بده رستوران دنج بابلسر هم اومد حرف بزنه: اتفاقا کافه بابلسر خیلی صداش قشنگه لیدا هم که نمیدونم سر و کله اش از کجا با هستی پیدا شد, گفت: را ست میگه... وای من عاشق صداش بهرام گفت: پس واجب شد بخونید جان... ..

به هوای درست کردن شال یه سقلمه به رستوران دنج بابلسر زدم. که رنگش قرمز شد ولی صداش در نیومد... .مگه جرات داشت، نفله. بهرام گفت: نمیخونید رستوران باغچه بابلسر با پوزخند گفت: بابا توبه، آتیش جهن رو واسه خودتون نخرید یه روز حال تو رو باید بگیرم، ایکبیری... .... بهترین کافه های بابلسر نگاه از المیرا رفت و گفت: بلاخره چی بزن ؟ دوباره همه نگاه ها به سمت من رفت.

من هم برای اینکه از شر نگاه شون خلاص بشم گفت: کافه بابلسر ابی رو بخونید لبخند رستوران دنج بابلسر به فهمند که سوتی دادم. یعنی هرچی فحش و لعنت بلد بودم به خودم فرستادم

بهترین کافه های بابلسر هم بی معطلی دستش رو روی سیم های

بهترین کافه های بابلسر هم بی معطلی دستش رو روی سیم های ی تار به حرکت دراورد.چشمهاش رو بست و شروع به خوندن کرد من و حالا نوازش کن، که این فرصت نره از دست شاید این آخرین باره که این احساس زیبا هست من و حالا نوازش کن، همین حالا که تب کردم ا هم لمس کنی شاید به دنیای تو برگردم هنوز هم میشه عاشق بود، تو باشی کار سختی نیست... ..

باید اعطراف کنم به قدری صداش زیبا بود که یه آفرین خیلی کوچولو تو دل بهش گفت. سرم رو بالا کردم و بهش نگاه کردم. حالا که چشماش بسته بود، باز میتونست با خیال راحت نگاهش کنم. این چهره زیبا ولی مغرور واقعا دیدنی بود. شیوا سرش رو روی شونه من ذاشت.آخه، جای نیما خالی بود... با کف زدن بچه ها به خودم امدم. کافه بابلسر گفت: خیلی قشنگ میخونه، نه لبخند زدم.

برای همه بزنی رستوران باغچه بابلسر بلند شد

مژگان در حالیکه به جمع ما نزدیک میشد گفت: کافه بابلسر همه دارن اعطراض میکنن....میگن چرا تو نمیایی برای همه بزنی رستوران باغچه بابلسر بلند شد یتارش رو برداشت و گفت: اتفاقا میخوام برای یه خانوم جیگر ه بزن و هم بخون. دخترها به هم نگاه کردن. من و رستوران دنج بابلسر هم با تعجب همدیگر رو نگاه کردی یکی از دخترها گفت: حالا این خانومی که میگی مجرده یا متاهل ؟ خب معلومه، مجرد. این دیگه پرسیدن داشت یکی از پسرها گفت: رستوران باغچه بابلسر راه افتادی من 2۵ ساله که راه افتادم. مژگان: بهترین کافه های بابلسر نکنه واقع خبریه؟ پس من دارم چی میگ بعد هم به طرف جمع بزرگترها رفت. بیشتر بچه ها رفتن اون طرفی اما من و رستوران دنج بابلسر انجا موندی.

مطالب مشابه