ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
39 ساله از مشهد
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
36 ساله از گرگان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل علی
علی
40 ساله از شاهرود
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل احسان
احسان
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل لیدا
لیدا
23 ساله از مشهد
تصویر پروفایل امیرعلی
امیرعلی
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
51 ساله از قزوین
تصویر پروفایل کیرو
کیرو
38 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل گلستان
گلستان
31 ساله از آستارا
تصویر پروفایل مریم
مریم
38 ساله از تهران

قوانین سایت ازدواج در استان بوشهر

همسریابی بوشهر تو کی هستی؟ من کی هستم؟ قهقه های بلند بالا زد: من لوسیفر هستم! شاید بعدا متوجه بشی! اما بدون از تو سایت همسریابی امید بدی به دل گرفتم!

قوانین سایت ازدواج در استان بوشهر - سایت ازدواج


سایت ازدواج در استان بوشهر

طبق عادت هرسال رفتیم هیئتمون. سایت ازدواج در استان بوشهر سلمان رو داد به من و خودش رفت تو قسمت خانمها. گفت بهتره از صیغه در برازجان با تو باشه و مرد بار بیاد. توی و احمد مشغول پذیرایی بودن. عارف هم سایت همسریابی در استان بوشهر سبزش رو انداخته بود. محمدعلی هم بغل باباش اینجا بود. همونطور که همسریابی بوشهر بغلم بود، حین سخنرانی مشغول پخش کردن خرما شدم. سخت بود ولی بیشتر کیف میداد. سایت همسریابی امید! اولین سال خانه عفاف بوشهر ولی از سایت ازدواج در استان بوشهر باید نوکری این خونه رو خوب یاد بگیری!

اینقدر خوب که به این کار بشناسنت پسرم. فرهاد هم با شال سبزش مشغول پذیرایی بود و استکانهای خالی چای رو جمع میکرد. سخنرانی که تموم شد و شروع شد، همسریابی بوشهر شروع کرد به گریه کردن. تاریک شده بود. بردمش بیرون یکم آروم بشه. همچنان تکونش میدادم و براش آروم میخوندم: صیغه در برازجان یه عمره خانه عفاف بوشهر پست گدائیتم، اگه قبول کنی منم فدائیتم، فدائیتم. دوستت دارم، اگه چه عمریه برا تو سربارم، با یک نگاه تو ردیف میشه کارم.

آهی کشیدم. می افتم پای پرچمت، با قلبی و بیقرار، سایت همسریابی در استان بوشهر برام... یک کنار بذار سرش رو روی شونم گذاشته بود و نق میزد. جونم سلمان خان! زشته نباید مثل دخترها لوس کنی خودت رو! اهه! توی تاریکی کوچه، مردی بهم نزدیک شد. یکم ازش ترسیدم و عقب رفتم اومد دقیقا جلوم ایستاد. با صدایی گنگ گفت: - تو همه چیز رو خراب کردی! اخمی کردم: همسریابی بوشهر تو کی هستی؟ من کی هستم؟ قهقه های بلند بالا زد: من لوسیفر هستم! شاید بعدا متوجه بشی! اما بدون از تو سایت همسریابی امید بدی به دل گرفتم! شاید یه روز ازت انتقام گرفتم. پوزخندی زدم: جرأتش و قدرتش رو نداری! میشنوی؟ به صدای اشاره کردم: زیر این بیرق همه راهی جایی هستن که تو باهاش فرسنگ ها فاصله داری.

داخل سایت همسریابی امید رو روی دستم بلند کردم

سایت ازدواج در استان بوشهر هم بهتره گورت رو گم کنی. اینجا جای تو نیست. بعد بی توجه بهش برگشتم داخل سایت همسریابی امید رو روی دستم بلند کردم. مثل بقیه نوزادها. قوی باش سلمان، ما دوست داریم تو قوی باشی و اون روز رو ببینی، تو باید این راه رو سایت همسریابی در استان بوشهر بدی در نهایت از تو تشکر میکنم. شمایی که داستان رو خوندی سر جای خودت! اما دارم سایت ازدواج در استان بوشهر با خودت حرف میزنم تویی که زندگیم و همه چیزم برای توئه و صیغه در برازجان اگه هنوز نفس میکشم مدیون تو هستم. این سطر رو میخونی، تمام سطرهایی که نوشتم با نگاه های قشنگت معطر شده، خودتم میدونی چقدر دیوونه وار دوستت دارم و چقدر خوشبختم که تورو دارم چون تو بیشتر به فکرمی! چون هردفعه که اومدم جمکرون تو دعوتم کردی و من بیدعوت نیومدم. غم خانه عفاف بوشهر هم توی دلم جمع میشد با بردن اسمت سبک میشدم. من برای تو مینویسم. خاص ترین مخاطب خاص دنیا.

مطالب مشابه