فیلترشکن ایران سکوت کرده بود دستمو گذاشتم زیر دستشو گفتم: یه خورده ازش بخور و بعد برام تعریف کن! فیلترشکن با آی پی ایران اشک روی صورتشو گرفت و آب میوه اشو مزه مزه کرد خوب از اون شب بگو که رفته بودین بستکتبال بازی کنین دستهای فیلترشکن برای ویندوز رو دیدم که لیوان و فشرد فیلترشکن خواهش می کنم فیلترشکن سایفون سری تکون داد و نفس عمیقی کشید و یه جرعه دیگه از آب میوه اش خورد و آروم شروع کرد
وقتی فیلترشکن سایفون اینا رفتن
وقتی فیلترشکن سایفون اینا رفتن ما هم تصمیم داشتیم بریم من روی نیمکت نشسته بودم و داشتم ته خوراکی ها رو بالا می آوردم فیلترشکن داشت دور سالن می چرخید و فیلترشکن قوی ولی هنوز داشتن سر انداختن توپ توی سبد با هم کل کل می کردن که فیلترشکن دیگه صبرش تمام شد و صداشون زد: فیلترشکن برای ویندوز بریم دیگه!! بابا مردیم از گشنگی! من شرمنده شدم آخه همه خوراکی ها رو خورده بودم و یه تعارفم به که فیلترشکن با سرور ایران که یه خورده اون ور تر نشسته بود نزده بودم آخه می دونی روم نمی شد باهاش حرف بزنم یه جریانی روز قبلش شده بود که بگذریم خلاصه بالاخره فیلترشکن قوی و کوتاه اومدن و راه افتادیم که بریم من به زنگ زدم که با بچه هام تا نگران نشه
فیلترشکن رفته بود دنبال کنتور اصلی
فیلترشکن رفته بود دنبال کنتور اصلی که چراغا رو خاموش کنه که بازیش گرفت و گفت بیاید بترسونیمش فیلترشکن قوی به اینجای حرفش که رسید لبخند تلخی زد و گفت: فیلترشکن آی پی ایران حاضر نشد باهامون شریک بشه خیلی جدی و گفت: این کار بچه بازیه و ممکنه سکته کنه! ولی من و فیلترشکن با سرور ایران بی خیال نشدیم فیلترشکن آی پی ایران سری برامون تکون داد و رفت توی محوطه ما هم رفتیم توی راهرو و منتظر شدیم که فیلترشکن با آی پی ایران چراغا رو خاموش کنه وقتی همه جا تاریک شد من یکی که بیشتر نزدیک بود سکته کنم ولی این فیلترشکن ایران انگار اصلا ترس سرش نمی شد