ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پانیذ
پانیذ
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل علی
علی
45 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مارال
مارال
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل رویا
رویا
45 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل نازی
نازی
45 ساله از تهران
تصویر پروفایل ابراهیم
ابراهیم
51 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل سارا
سارا
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل رها
رها
41 ساله از بابل
تصویر پروفایل فرید
فرید
28 ساله از پارس آباد
تصویر پروفایل حسن
حسن
27 ساله از تبریز

فعالیت سايت همسريابى توران چگونه است؟

اونم درحالی که هنوز شوکه بود قبول کرد کیف به دوش نزدیک سايت همسريابى توران شدم و زمزمه کردم: چهل ر وز رو بزارید دنبال کارهای مدرکم باشم و اینجا نیام احتیاج

فعالیت سايت همسريابى توران چگونه است؟ - همسريابى


آدرس سايت همسريابى توران

ما قبول میکنیم تا وصیت نامه اصلی بعد از سه سال رو شه به نفع همه است، موافق هستید؟ نفس عمیقی کشید فکر کنم تو تمام روز این همه حرف نزنه بهش میخوره مرد آرومی باشه زمزمه کردم: باید فکر کنم. در حال بلند شدن گفت: سرم تموم شده رو از دستم خارج میکنه و از در خارج میشه شمارو با فکرتون تنها میزارم. یک ربع میگذره بلند میشم از روی تخت، دستی به صورتم میکشم و شالم رو درست میکنم دستگیره سرد رو پایین میدم واز در خارج میشم. چشم ها به طرفم میچرخه. سايت همسريابي توران با دیدنم سریع به طرفم چرخید و بلند شد و اومد نزدیک و آروم گفت: خوبی خواهری؟ من اما چشمم رو کسی بود که بی خیال داشت با گوشیش ور میرفت...  سايت همسريابى توران پرسید: بهتری ورود به سايت همسريابي توران 81؟ ممنونم. نفسم رو خارج کردم و به همه چشم دوختم و زمزمه کردم: قبوله.

سايت همسريابى توران 81 و اون فقط به هم نگاه میکردیم 

جمع یکه خورد و پچ پچ ها شروع شد اما سايت همسريابى توران 81 و اون فقط به هم نگاه میکردیم خوب میدونستیم که این ازدواج اجباری بیش نیست و نخواهد بود. سايت همسريابى توران زودتر از همه از بهت دراومد که گفت: عزیزم بهتون حق میدم، تو شوک هستید، نمیدونم حکمتش چیه این وصیت... سايت همسريابي توران ٨١ کنار گوشم زمزمه کرد: چیکار میکنی؟مشکل اوناست به ما چه؟ جهان پسر کوچیکه عمو درحالی که شیرینی برمیداشت گفت: از سخن دوست که بگذریم شیرینی خیلی خوش تر است. دوسه تا برداشت که سايت همسريابي توران با تحکم گفت: جهان خودت رو خفه کردی بسه.

شهلا که هم خوشحال بود هم ناراحت گفت:ازدواج صوری که شیرینی خورد ن نداره جهان جان. عمو مهرداد بلند شد و گفت: همین رو بگو آبجی. رو به زنش بلندشو بریم فاطمه. زنش هم از خواسته سریع بلند شد و کیفش رو از مبل کنارش برداشت و هر دو با سرسری جمع رو ترک کردن. کی اینجا خوشحال بود کی ناراحت؟ به نفع کی بود این زیرو رو بازی کردن! شاید فقط به نفع رادفر بزرگ بود و بس...

قرار این شد بعد از سايت همسريابى توراني بزرگ عقد کنیم

قرار این شد بعد از سايت همسريابى توراني بزرگ عقد کنیم. سرم خالی بود پر بود از خالی اون شب من فکر هیچ چیز نبودم نه سايت همسريابي توران، نه ارث، نه خواسته ورود به سايت همسريابي توران 81، نه حتی خودم و جانیار ما قربانی های وصیت رادفر شدیم و چی از این واضح تر. جانیار سردرد رو بهانه کرد و رفت طبقه بالا عمو با سايت همسريابى توران زندگی میکرد درست طبقه ی دوم این عمارت بود. شهلا و خونوادشم رفتن بعد از رفتنشون از سايت همسريابي توران ٨١ خاستم ماهم بریم. اونم درحالی که هنوز شوکه بود قبول کرد کیف به دوش نزدیک سايت همسريابى توران شدم و زمزمه کردم: چهل ر وز رو بزارید دنبال کارهای مدرکم باشم و اینجا نیام احتیاج دارم هضم این داستان رو واقعا...

لبخند زد و آروم سر تکون داد کمر راست کردم که بریم صدای جهان بلند شد: میخواید برسونمتون؟ زن عمو لبخند زد و گفت: اره عزیزم با جهان برید. زن عمو پسر ارشدش قربانی بود اما مطیع این خونواده بود و حرف گوش کن برای همه! این زن عجیب تحسین داشت... سايت همسريابي توران ٨١ جواب داد: ماشین آوردیم ممنونم. لبخند زد و من برگشتم و آروم شونه ی عمو رو بوسیدم. لبخند زدو گفت: هرچی بخواد دختر. لبخند زورکی زدم و از جمع کوچیکی که اونجا حضور داشتن کردیم. چشم باز کردم و به ساعت روی عسلی درست کنار تختم نگاه کردم... هووفی کشیدم و چترهامو از جلوی چشمم کنار زدم و به طرف در اتاق و بعد هم سرویس بهداشتی رفتم..

مطالب مشابه