
نگاهمو ازش گرفتم و به عاشقانه به انگلیسی متن دوختم... عاشقانه به انگلیسی یعنی چی چهرش اما شاید یکم گرفته به نظر میومد چه آزمایشی؟ لبخند عمیق تری زد و مشغول خط خطی کردن برگه ی جلوی روش شد عاشقانه به انگلیسی تست بارداری کلمه ای که گفت چند بار توی سرم ِاکو شد تست بارداری با فک افتاده کف زمینم نگاهمو به عاشقانه به انگلیسی یعنی چی دوختم و تازه فهمیدم این نگاهش، نگاهی که معلوم نبود چیو نشون میداد، خوشحالی، ذوق، درد، ترس، هیجان، نگرانی، یا هر چیز دیگه ای برای چیه عاشقانه به انگلیسی سمت عاشقانه به انگلیسی چی میشه اومد و کنارش ایستاد...
عاشقانه به انگلیسی تبریک میگم
عاشقانه به انگلیسی تبریک میگم آقا عاشقانه به انگلیسی متن، فکر کنم بابا شدی حتی فکرشم قلقلکم میداد، بچه ای از پوست و استخون من که به عاشقانه به انگلیسی چی میشه بگه بابا... عاشق به انگلیسی ناخواسته روی لبم جا خوش کرد، عاشقانه به انگلیسی چجوری نوشته میشه اما انگار میخواست ولی نمیتونست که عاشق به انگلیسی بزنه...دیگه اون یکی عاشقانه به انگلیسی متن که انگار حال درستی نداشت بعد از یه مکث طولانی لب زد: عاشقانه به انگلیسی معنی بریم بهش حق میدادم، هر کسی هم که بود بهتر از این، نمیتونست رفتار کنه... بعد از رفتن با عاشقانه به انگلیسی از مطب خارج شدیم، انگار توی دلم داشتن رخت میشستن آزمایشگاه همین بغل بود، توی سکوت محض سمتش راه افتاده بودیم که عاشقانه به انگلیسی چجوری نوشته میشه سر جاش متوقف شد نگرانش شدم، همونطور که جلوش ایستاده بودم دست عین یخشو توی دستم گرفتم و آروم گفتم: چی شد فداتشم؟ خوبی؟ دستشو کلافه توی موهاش کشید و گفت: عاشقانه به انگلیسی معنی خوبم، بریم... نفس عمیقی کشیدم و آب دهنمو قورت دادم، استرس مثل خوره به جونم افتاده بود... وقتی من انقدر استرس داشتم، حال عاشقانه به انگلیسی چجوری نوشته میشه دیگه چی بود... لب زدم: میخوای تو برو تو ماشین من میرم و میام...
عاشقانه به انگلیسی چی میشه نه با هم میریم
سرشو تکون داد و با همون صدای تحلیل رفته که شدیدا سعی داشت عادی جلوش بده گفت: عاشقانه به انگلیسی چی میشه نه با هم میریم... خواستم ساز مخالفت بزنم که دستمو کشید و گفت: عاشقانه به انگلیسی یعنی چی همین که گفتم ناچارا همراهش سمت آزمایشگاه که دیگه تا رسیدن بهش مسیری نمونده بود راه افتادم... می ترسیدم، اصلا نمی دونستم چی میخوام...
همه ی زندگیمو منتظر همچین روزی بودم، اما الان، توی این شرایط، واقعا وقتش بود؟بالاخره اسمم پیج شد، وارد اتاقی که یکی از پرستارا بهم نشون داد شدم و خواستم روی صندلی بشینم که عاشقانه به انگلیسی متن توی چارچوب در دیدم... لبخند محوی زدم و با صدایی که از زور استرس می لرزید گفتم: تو چرا اومدی، مینشستی خب..