مشغول تخمه شکستن و تماشای فوتبال بود.هرازگاهی صیغه هلو ورود و پایین می پرید و با هیجان از بازیکنا انتقاد می کرد اما من اصال حواسم به تلویزیون نبود. بازی به نفع تموم شد و پسران آبی با دست پر از زمین بیرون اومدن. ساعت حدودا نه شب بود که شاهرخ و آرش برگشتن و با کلی ذوق و خنده از بازی تعریف می کردن.نصب همسریابی هلو که متوجه ی بی حوصلگی من شده بود، سریع خداحافظی کرد و از آرش جداشد. تو پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو بی مقدمه پرسیدم: هنوزم صیغه هلو ورود هستی؟
خب معلومه.مگه قراره آدما تغییر کنه؟ پوزخندی زد و گفت: دنبال نمی کنم؟تمام این مدتی که سفر بودم بازی ها رو از شبکه ی جام جم می دیدم و نتایجو نمی دونم.ولی فکر می کردم دیگه فوتبال رو دنبال نمی کنی. پی گیری می کردم.این عشق هیچ وقت کمرنگ نمیشه. با ناز گفتم: اما من فکر می کردم که فقط عاشق منی. -این عشق با اون عشق فرق می کنه.یادمه تو هم صیغه هلو ورود بودی اینطور نیست؟ -اون موقع بخاطر تو ثبت نام در سایت همسریابی هلو بودم، واسه ی اینکه روی ثبت نام در سایت همسریابی هلو رو کم کنم اما هیچی از فوتبال نمی دونستم. -از این به بعد فوتبالی میشی و بخاطر من صیغه هلو ورود باقی میمونی. -این یه دستوره؟ خندید و با محبت نگام کرد و گفت: یه خواهشه.
پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو اینا دعوت بودن
اون شب همه خونه ی پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو اینا دعوت بودن.بعد از شام زن عمو دستمو گرفت و به همراه بقیه منو به طبقه ی باال برد و با کلی ذوق و شوق گفت: قشنگه؟خوشت میاد؟ تابحال این طبقه ی خونه رو ندیده بودم.یه سوئیت جمع و جور برای یه زندگی دونفره بود با تمام وسایل زندگی. سالن مبله ی نسبتا بزرگی داشت.آشپزخونه ی اُپن مجهزی که دورتادورش کابینت کشیده بودن. با یه اتاق خواب بزرگ که تمام وسایل از قبیل تخت و میز آرایش توش قرار داده شده بود.
نگاهی به نصب همسریابی هلو انداختم
با حیرت نگاهی به نصب همسریابی هلو انداختم.لبخند به لب داشت و به من زل زده بود. زن عمو دوباره پرسید: ازاینجا خوشت میاد؟ -خوبه، اما.. سهیال مشغول تخمه شکستن و تماشای فوتبال بود.هرازگاهی و پایین می پرید و با هیجان از بازیکنا انتقاد می کرد اما من اصال حواسم به تلویزیون نبود.
بازی به نفع تموم شد و پسران آبی با دست پر از زمین بیرون اومدن. ساعت حدودا نه شب بود که شاهرخ و آرش برگشتن و با کلی ذوق و خنده از بازی تعریف می کردن.پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو که متوجه ی بی حوصلگی من شده بود، سریع خداحافظی کرد و از آرش جداشد. تو ماشین بی مقدمه پرسیدم: هنوزم ثبت نام در سایت همسریابی هلو هستی؟ -خب معلومه.مگه قراره عالیق آدما تغییر کنه؟ پوزخندی زد و گفت: دنبال نمی کنم؟تمام این مدتی که سفر بودم بازی ها رو از شبکه ی جام جم می دیدم و نتایجونمی دونم.ولی فکر می کردم دیگه فوتبال رو دنبال نمی کنی. پی گیری می کردم.این عشق هیچ وقت کمرنگ نمیشه. با ناز گفتم: اما من فکر می کردم که فقط عاشق منی. -این عشق با اون عشق فرق می کنه.یادمه تو هم ثبت نام در سایت همسریابی هلو بودی اینطور نیست؟ -اون موقع بخاطر تو پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو بودم، واسه ی اینکه روی سینا رو کم کنم اما هیچی از فوتبال نمی دونستم. -از این به بعد فوتبالی میشی و بخاطر من نصب همسریابی هلو باقی میمونی. -این یه دستوره؟