ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل امیر
امیر
49 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
27 ساله از خرم آباد
تصویر پروفایل محمد
محمد
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل رویا
رویا
39 ساله از مشهد
تصویر پروفایل نگین
نگین
33 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بهار
بهار
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل ماه رو
ماه رو
26 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مصطفی
مصطفی
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل اکرم
اکرم
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
39 ساله از تبریز
تصویر پروفایل زینب
زینب
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل معصومه
معصومه
26 ساله از مشهد

صيغه يابي شيدايي چگونه فعالیت می کند؟

تا دو روز پیش خیال میکردم که حرف آمدن دوبارهاش به اینجا تنها یک حرف است که در مواجهه با احساساتش آن را بیان کرده است؛ امّا شب قبل از آخرین امتحانم

صيغه يابي شيدايي چگونه فعالیت می کند؟ - صيغه يابي


صيغه يابي شيدايي

لبخند عریضی بر لبانم بود و احساس سبکی و راحتی عجیبی در وجودم ایجاد شده بود. امّا این احساس زیبا و خوشایند دوام چندانی نیاورد زمانی که به خاطرم آمد که آخر هفته فرا رسیده؛ مازیار به زودی به اینجا خواهد آمد. پلکهایم با وحشت از یکدیگر گشوده شد و سر خشک شدهام را صاف نگه داشتم. لبهایم را بر هم فشرده و بی اراده دستی به موهای زیر مقنعهام کشیده و آنان را مرتب نمودم. تا دو روز پیش خیال میکردم که حرف آمدن دوبارهاش به اینجا تنها یک حرف است که در مواجهه با احساساتش آن را بیان کرده است؛ امّا شب قبل از آخرین امتحانم به صيغه يابي شيدايي اطمینان داد که خواهد آمد.

ادعای صيغه يابي شيداييي حقیقت ندارد

میامد که مطمئن شود ادعای صيغه يابي شيداييي حقیقت ندارد. با وجود اینکه هر دویمان این را میدانستیم، امّا سايت صيغه يابي شيدايي نمیخواستم که او را نزدیک خود داشته باشم. حضور او در کنار صيغه يابي شيدايي را نه خودمان میتوانستم بپذیریم و نه خانواده هایمان، امّا او معتقد بود که اگر سايت صيغه يابي شيدايي بخواهم، میتواند تمامی اینان را فراهم کند و رضایت خانوادههایمان را جلب کند. میترسیدم! از آمدن او به اینجا و دیدن دوبارهی چشمانش، آن هم در شرایطی که برای آزمودن سايت صيغه يابي شيدايي به اینجا میآمد؛ بسیار ترسناک و غیرقابل باور بود.

حتم داشتم که پوچی ادعایم در نزد او اثبات میشود. از طرفی با خود میگفتم که میتوانم نروم، از طرفی دیگر قلبم بر سر عقل و جانم فریاد میکشید که نمیتواند بیشتر از این دوری از او و ندیدن آن دو گوی سیاه رنگ را تاب بیاورد. آهی کشیده و لبانم را با زبان تَر کردم و نگاه بیهدف و خستهام را به رو به رو دادم. تا زمانی که صيغه يابي شيداييي در مقابل در خانه پارک نمود و ماشین را خاموش کرد، هیچ حرفی میانمان رد و بدل نشد.

صيغه يابي شيداييا کلید را در درون قفل در چرخاند

پس از این که از ماشین پیاده شدیم، بند کیفم را در دست فشرده و به سوی در ورودی خانه رفتیم. صيغه يابي شيداييا کلید را در درون قفل در چرخاند و پس از وارد شدن و طی کردن پلههای پیش رویمان، رو به روی در واحد خودمون قرار گرفتیم. صيغه يابي شيدايي با رنگ و رویی باز و چهرهای شاداب در را به رویمان باز کرد و گفت: خوش اومدین. دستت درد نکنه مهتاب جان، خسته شدی. صيغه يابي شيداييا وارد خانه شد و با لبخند زیبایی که بر لب داشت در جواب صيغه يابي شيدايي گفت: این چه حرفیه مادر من؟ خسته کدومه؟ تو بهتر شدی؟ صيغه يابي شيداييي

مطالب مشابه