آرزوی هرشب سایت جدید همسریابی موقت هلو؛ مبادا که امشب دیگری تو را آرزو کند و او را به من ترجیح دهد...! شب بخیر. ز یر پتو خزیدم و به فکر فرورفتم. امشب هم نتونستم بهش چیزی بگم، یعنی دلم نیومد بیشتر از این ذهنش رو درگیر کنم. اون هم درگیر یه همچین بیماری. یک ماه هم سریع گذشت و برای انجام آزمایش و تستهای مجدد پیش دکتر جوادی رفتم.
دکتر گفت تغییری نکردم و ممکن یه دفعه عالئم خودش رو نشون بده. پس بهتر سریعتر به فکر درمان باشی. گفت که خارج از کشور یه بیمارستان مخصوص این بیماری هست و اگه از پس مخارجش بر بیام میتونم درمانم رو اونجا شروع کنم. با خودم که فکر کردم درمانم همین جوری که هزینه های بالایی داره و ما از پسش برنمیایم. اما یه راه وجود داره... بورسیه.
کلی برنامه ریختم که ماجرای بورسیه رو چه جوری به سایت همسریابی هلو جدید بگم. چون صد در صد مخالف بود. از یه طرف دوماه دیگه مدت زمان صیغهی سه سالمون تمام میشد و باید یه فکری بابت ادامه دادن رابطمون میکردیم. امروز توی شرکت از موقعیت استفاده کردم و رفتم پیشش.
سایت جدید همسریابی موقت هلو اصلا با اون بورسیه موافق نیستم.
آدرس جدید سایت همسریابی هلو: همین که گفتم شبنم، سایت جدید همسریابی موقت هلو اصلا با اون بورسیه موافق نیستم. آخه چرا علی؟ سایت همسریابی هلو جدید: چون که من میگم. ببین آدرس جدید سایت همسریابی هلو جا... با صدای باز شدن در حرفم نصفه موند. به عقب برگشتم و متعجب به فرد روبه روم خیره شدم. سایت همسریابی هلو جدید صداش رو برد بالاتر و گفت: مگه این جا صاحاب نداره که سرت رو میندازی پایین و میای تو؟
مثل اینکه ثبت نام در سایت همسریابی هلو بد موقع مزاحم شدم
اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟ حسام: سالم، ببخشید مثل اینکه ثبت نام در سایت همسریابی هلو بد موقع مزاحم شدم. آدرس جدید سایت همسریابی هلو: چه عجب فهمیدی. از اتاق سایت همسریابی هلو جدید اومدم و بیرون و به سمت آبدارخانه شرکت رفتم. یک لیوان آب از شیر ظرف شویی نه ثبت نام در سایت همسریابی هلو من دیگه داشتم میرفتم، با ا جازه.