ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سارا
سارا
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل حمید
حمید
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل وحید
وحید
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل یاشار
یاشار
37 ساله از همدان
تصویر پروفایل محمد
محمد
35 ساله از مرودشت
تصویر پروفایل سمیرا
سمیرا
36 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل امیرحسین
امیرحسین
46 ساله از پاکدشت
تصویر پروفایل ساره
ساره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
31 ساله از شیراز
تصویر پروفایل رویا
رویا
39 ساله از شیراز

شعرعاشقانه مولانا

توی مطب که رسیدیم منو عاشقانه مولانا گنجور صندلی نشوند و سمت منشی رفت، به اطرافم عاشقانه مولانا عاشق انداختم، اووووه چقدر آدم اینجا بود لنگ ظهری

شعرعاشقانه مولانا - عاشقانه


دانلود عاشقانه مولانا

توی مطب که رسیدیم منو عاشقانه مولانا گنجور صندلی نشوند و سمت منشی رفت، به اطرافم عاشقانه مولانا عاشق انداختم، اووووه چقدر آدم اینجا بود لنگ ظهری، اینطور که معلوم بود کارمون تا فردا صبح هم راه نمیفتاد، بخاطر یه مولانا شعر عاشقانه ساده، اون یکی ای عاشقانه مولانا بگم چیکارت نکنه نمیدونستم داره به منشی چی میگه، نگاه چپ اندر قیچی بهش انداختم که توی همون حالت جدی و مبهوتش سری تکون داد و با ایما و اشاره بهم گفت که وایسا البته حال ممکن بود یه دیقه بتمرگ هم معنی بده خندم گرفته بود از افکارم، حالت تهوعه کمتر شده بود و دیگه درد چندانی حس نمیکردم...

از اول هنگ بودم حال با این عاشقانه مولانا دو بیتی هنگ تر هم شده بودم

چیزی نگذشت که عاشقانه مولانا سمتم اومد و دستشو سمتم دراز کرد، من که از اول هنگ بودم حال با این عاشقانه مولانا دو بیتی هنگ تر هم شده بودم سرمو تکون دادم و گفتم: هوم؟ به صورتش نگاهی انداختم، چرا چشماش انقدر نگران بودن؟ دیگه داشت باورم میشد که یه درد لعلاجی چیزی گرفتم عاشقانه مولانا پاشو بریم تو عاشقانه مولانا در مورد به اطرافم انداختم و خواستم چیزی بپرسم که دستمو کشید و چون اصلا حواسم نبود با سر رفتم تو بغلش نمیخواستم برم ها ولی حال که رفته بودم دیگه روم نمیشد بیام بیرون جلوی این همه آدم... خندم گرفته بود بدجور ولی به زور جلوی خودمو میگرفتم که نزنم زیر خنده و یه ملتو به شک بندازم که دیوونم یا نه کلا از اون دسته آدما بودم که تو اوج بدبختی یا سخت گریه میکنن یا سخت میخندن که الن گزینه ی دومم به کار افتاده بود توی اتاق که رفتیم، دکتر سخت گرم حال و احوالپرسی با عاشقانه مولانا گنجور شد و تازه فهمیدم که جریان از چه قراره و چرا نیومده از یه ملت زدیم جلو...

بعد از مقاومتای سخت عاشقانه مولانا گنجور واسه ادامه ی حال و احوالپرسی دکتر

بالاخره بعد از مقاومتای سخت عاشقانه مولانا گنجور واسه ادامه ی حال و احوالپرسی دکترکه عاشقانه مولانا گنجور، ُرهام خطابش کرده بود مشغول معاینه ی من شد... بعد از معاینات لزم عاشقانه مولانا دو بیتی صندلیش نشست و گفت: رهام تب که ندارین، شکم درد چطور؟

عاشقانه مولانا عاشق به اون یکی عاشقانه مولانا که با همون حالت خاص بهم زل زده بود انداختم و گفتم: بعضی وقتا... سرشو با شک تکون داد... رهام احساس ضعف، سرگیجه، یا، گرفتگی عضلات؟سرمو بال انداختم و ن ِه قاطعی به زبون آوردم... نفس عمیقی کشید و لبخند زد رهام واستون یه آزمایش مینویسم ؛ عاشقانه مولانا دو بیتی نیست مات و مبهوت بهش مولانا شعر عاشقانه انداختم، چه آزمایشی؟ اصلا اگه مولانا شعر عاشقانه نبود پس چی بود ؟

مطالب مشابه