ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهرزاد
شهرزاد
47 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
34 ساله از شیراز
تصویر پروفایل امیر حسام
امیر حسام
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل سینا
سینا
39 ساله از قم
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل پیمان
پیمان
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
31 ساله از سوادکوه
تصویر پروفایل عباس
عباس
44 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل سیامک
سیامک
42 ساله از تبریز

شرکت همسریابی هلو

اما شرکت همسریابی که حلقه دستش نبوده تاحاال. شاید خواهرشه دختره من شرکت همسریابی در تهرانم.نامزد شرکت همسریابی ببخشید شما؟

شرکت همسریابی هلو - همسریابی


شرکت همسریابی

منصوری در مونده و با شرمندگی جواب داد آخه خواهر خانومم قرار بود بیاد بعد زنگ زد گفت نمیتونه دیشب دوباره زنگ زد گفت پشیمون شده میخواد بیاد.

من معذرت میخوام اقا غلط کردم ببخشید.

خیله خب برو بیرون خانومم اگه دیدین صالحیت داره استخدامشون کنید نکاتی هم که الزمه بهشون گوشزد کنید با خوشحالی گفت: چشم آقا چشم هرچی شما بگید لطفتونو فراموش نمیکنم.

ایشونم صالحیت دارن. بیا بریم دخترجون دوهفته از حضورم توی این شرکت میگذره و هر روز خوشحال تر از روز قبل به سره کار میام اما دلیل این خوشحالی رو نمیدونم. نمیدونم چرا حس میکنم این کارمو بیشتر از قبلی دوست دارم.

تلفن رو برداشتم شرکت همسریابی نیکان یه پرینت از حساب های شرکت

همه چی عالیه و فقط یه چیزه که ته دلمو بدجوری خالی میکنه اونم اینه که ته هر خوشی همیشه یه بالیی سرم اومده.تلفن رو برداشتم شرکت همسریابی نیکان یه پرینت از حساب های شرکت رو تا چند دقیقه دیگه برام بفرست بله آقای سعیدی ؟ چشم تلفن رو سرجاش گذاشتم و مشغول کارم شدم که یدفعه متوجه حضور کسی جلوی میزم شدم شرکت همسریابی مشهد بهش انداختم. فکر کنم از عروسی اومده. یه دختر جوون با ارایش خیلی خفن یه مانتو تنگ و کوتاه و یه روسری کوچیک که اگ نمیپوشید سنگین تر بود. یدفعه خندم گرفت ولی جلوی خودمو گرفتم بااین تیپش چه ادعای خوشگلی هم میکنه. با ناز گف سالم خسته نباشید سالم عزیزم ممنون بفرمایید ؟

دختره من با شرکت همسریابی نیکان کار دارم هست؟

شرکت همسریابی؟!

چرا با اسم کوچیک صداش میزنه ؟

یعنی ممکنه؟ اما شرکت همسریابی که حلقه دستش نبوده تاحاال. شاید خواهرشه دختره من شرکت همسریابی در تهران.نامزد شرکت همسریابی ببخشید شما؟ چی؟

نا... نامزدش؟ با ناباوری نگاش کردم شرکت همسریابی در اصفهان برو زودتر بهش خبر بده حتما خیلی خوشحال میشه از دیدن من یدفعه از حرفش برگشتو گفت اوه نه نه اینو نگو. بگو یه خانوم بیرون منتظرتونن باتردید از جام بلند شدم پرینت حسابارو هم برداشتم یه تک ضربه به در زدم که صداش تو گوشم پیچید شرکت همسریابی بفرمایید باتردید یه نگاه به دختره انداختمو وارد اتاق شدم. سرش به کارش گرم بود و با همون بی تفاوتی همیشگی گفت در حالی که عصبانیتمو پنهون میکردم برگه هارو رو میز گذاشتم کاری داشت شرکت همسریابی در اصفهان پس چرا نمیاد؟ نمیدونم همون موقع دربار شد و شرکت همسریابی تهران بیرون اومد با دیدن شرکت همسریابی در اصفهان  با لبخندی که ضایعس مصنوعیه به طرفش رفت اونم با ذوق تقریبا دوید طرفش شرکت همسریابی در شیراز سالم عزیزم وای شرکت همسریابی تهران نمیدونی خیلی دل تنگت بودم شرکت همسریابی تهران سالم. منم این شرکت همسریابی در شیراز دیگه عجب بدبختیه که زیر دست این بی احساس افتاده. شرکت همسریابی کاری داشتی اومدی اینجا؟ شرکت همسریابی در شیراز نه مگه باید حتما کاری داشته باشم ؟

شرکت همسریابی در تهران هیچی فقط دلم تنگ شده بود

شرکت همسریابی در تهران هیچی فقط دلم تنگ شده بود شرکت همسریابی میتونستی صبر کنی کارم تموم که میشد میومدی خونه شرکت همسریابی در تهران اومدم یذره باهم تنها باشیم شرکت همسریابی نیکان شرکت همسریابی مشهد به من کردو گفت ما میریم تو اتاق کسی مزاحممون نشه.هیچ تلفنی هم وصل نکن به زور بغضی که نمیدونم از کی سرباز کرده بود رو قورت دادم با صدایی که از ته چاه میومد گفتم بله آقا

مطالب مشابه