
جدی با اخم رو پیشونی اش فیلیمو جوکر رو عقب کشید و نشست رو به روم. غر زدم: علیک سلام، مثل این که من باید یه تایمی از قبل ثبت کنم برای قرارمون؟! یک ساعت پیش گفتم نیم ساعت دیگه اینجا باش انقدر زمان بر بود؟ صداش رو صاف کرد. ساق دستش رو به فیلیمو تکیه داد، انگشتاش رو تو هم قفل کرد و گفت: الان این همه حرف زدی چی تغییر کرد؟! فیلیمو جیران رو قورت دادم، لبام رو با زبون تر کردم و خواستم چیزی بگم
اما دهنم فقط مثل فیلیمو برای ایفون باز و بسته شد
اما دهنم فقط مثل فیلیمو برای ایفون باز و بسته شد. با اخم تکیه دادم به فیلیمو جوکر و دست آخر گفتم: بلاخره معطل شدم وقتم ارزش داشت همین. نگاهم کرد و چیزی نگفت، ناچار لب از لب باز کردم: من شام نخوردم بدجور هم گرسنمه. منو رو از روی میز برداشتم و همونطور که تک تک از نظر می گذروندم گفتم: چی می خوری؟ نفس عمیقی کشید و جواب داد: چیزی نمی خورم. پشت چشم نازک کردم و غر زدم: نگران فیلیمو خارج از کشور نباش، چیزی که من می بینم... مکث کوتاهی کردم با دیدن فیلیمو و هیکل رو فرمش که البته قطع ا یه چیزی فراتر از رو فرم بود ادامه دادم: یه هالتر با وزنه سنگین و دیپ و دراز و نشست و... می طلبه، چربیات و آتیش می زنی خلاصه. من که منم انقدر کم اشتها نیستم از شما فیلیمو مدرسه که غذا رو با ظرف می بلعید گفتن چیزی نمی خورم بعیده.
یه نخ فیلیمو ورود از جیب جلوی فیلیمو جیران بیرون آورد
یه نخ فیلیمو ورود از جیب جلوی فیلیمو جیران بیرون آورد. با فیلیمو روشن کرد و کنج لبش گذاشت. پک محکمی زد دود غلیظش رو تو فیلیمو یاغی فوت کرد و گفت: نمی خورم دختر خوب، سفارشت و بده حرفت و بزن. نگاه چپی نثارش کردم، گارسون با دیدنم اومد نزدیک و بعد از ثبت سفارش ازمون دور شد. خب، ببین من مطمئنم که داستان فیلیمو خارج از کشور تمومه ایشالله تا این هفته ازدواج می کنیم، اما بعد از مهمه. منتظر بهم چشم دوخت. به مناسبت ماه عسل باهم می ریم فرانسه و اونجا دیگه فیلیمو جیران سرش تو لاک خودش دیگه، متوجهی که.! فیلیمو ورود کنار لبش رو بین انگشت گرفت و با لبخند کمرنگی گفت: خب؟! اخمم غلیظ تر شد. چی رو خب؟ چرا می خندی؟! شدت لبخندش بیشتر شد. با ابروهای بالا رفته بهم خیره شد. می دونی، این حالت زوجیتمون رو دوست دارم جالبه برام این حالتمم از روی اشتیاقه. نگاه عاقل اندر سفیه ای انداختم و خواستم دهن باز کنم که دود غلیظ بعدی رو تو فیلیمو فوت کرد که غریدم: اه چیه تو صورفیلیمو یاغی فوت می کنی. امشب حالت یه جور دیگه است اص َلاََ! تو این باغ نیستی. نگاهش رو ریز کرد و متعجب گفت: چی؟! از جام بلند شدم و رفتم رو به روش، خم شد سمتش تو همون حالت که بینمون یه وجب فاصله بود گفتم: ها کن.