![شبکه اجتماعی شبکه اجتماعی](posts/2021/02/27/oprl3s45mhmvidxvjhsylpwzg8bknj21iefuznew.jpg)
خیلی نگرانتم، لطفا یه خبری از خودت بهم بده پوزخندی زدم و در جوابش نوشتم: خوبم، داشتم با بچه ها درس هاشون رو کار میکردم. شبکه اجتماعی نمیتونم اس بدم. شبکه اجتماعی جدید به خیر خودم هم از دروغی که گفته بودم خندهام گرفت. در زندگیام آنقدر چیزهای با ارزش از دست داده بودم که دیگر آمادگی از دست دادن هر چیزی را داشتم حتی مانی که شاید آن موقع شبکه اجتماعی چت دلیل زنده بودنم بود.
شبکه اجتماعی دوست یابی انگشتم بود
کام دیگری از سیگاری که شبکه اجتماعی دوست یابی انگشتم بود گرفتم و ناخواسته به سال ها پیش برگشتم. در آیینه جلوی ماشین امید موهایم را از زیر مقنعه مرتب کردم و نگاهی به آن سوی خیابان انداختم و امید را دیدم که بستنی به دست از خیابان عبور میکرد. در ماشین را برایش باز کردن و با اشتیاق فراوان بستنیها را از دستش گرفتم تا پشت رل بنشیند.
نگاه لذت بخشی به بستی انداختم و گفتم: هوم، عجب بستی شبکه اجتماعی جدید! امید خندید و جواب داد: نوش جونت. فقط بذار بریم یه جای دنج، ماشین رو پارک میکنم اونوقت شبکه اجتماعی راحت بخوریمش. اولین لیس را به بستنی قیفی وانیلی که در دستم بود زدم و خنده کنان گفتم: شبکه اجتماعی دوست یابی جز شبکه اجتماعی چت که من همچین طاقتی داشته باشم. با شوق نگاهم کرد و لبخند رضایت آمیزی بر لبانش نقش بست. همان طور که داشت رانندگی میکرد بستنیاش را مقابل صورتش قرار دادم.
کمی ازباشه بخور عزیز دلم. آن را خورد و با همان دهان پر پرسید تاریخ مسابقه تون با دبیرستان شبکه اجتماعی باهم هنوز معلوم نشده؟ هفته دیگه، چهارشنبه. ابرو شبکه اجتماعی دوست یابی داد و با هیجان جواب داد: پس تمرین چی میشه؟ خندیدم و گفتم: من که مشکلی ندارم. کاپیتان بهترین تیم شبکه اجتماعی باهم کنارم نشسته بقیه هم هر روز بعد از مدرسه سه ساعت تمرین دارن. آرام پشت گردنم زد و با خنده گفت: توپ پشت ماشینه، شبکه اجتماعی دوست یابی میبرمت یه جای شبکه اجتماعی و دنج یکی دو ساعت بازی کنیم ببینم چی کار میکنی؟
نون بستیام را با اشتها در دهانم چپاندم و با همان وضعیت جواب دادم: ای بابا توام که انگار این توپ بسکتبالت سر جهازی منه که همه جا میاریش. بلند خندید و چشمان میشی رنگش را خمار کرد و گفت: چیه؟ میترسی حریفم نشی؟ دستم را در هوا چرخواندم و با خنده گفتم: امید خندهای کرد و همان طور که سمت کوچه باغی که همیشه برای ما دنجترین جای دنیا بود تا باهم لحظههایمان را عاشقانه به سر بریم میپیچید گفت: ماشین را گوشهای پارک کرد و توپ شبکه اجتماعی را که انگار صمیمیترین رفیقش بودباشه، پس شبکه اجتماعی چت نشونت میدم کی با کی طرفه! که همه جا آن را با خود میبُرد از صندوق عقب بیرون آورد و مقابلم گرفت و گفت: بفرما اینم توپ، بازی میکنی یا نه؟
لبخند جذابی گوشه لبم نشست و جواب دادم: پس بریم سمت همون درخت ها که بهش حلقه وصل کردی. توپ را گرفتم و همان طور که راه میرفتم روپایی زدن با توپ را شروع کردم که صدایبزن بریم. شبکه اجتماعی چت امید بلند شد: راست میگفت توپ سنگین بود و به شدت به زانو و مچ پایم فشار می آورد. شبکه اجتماعی باهم دختر، این توپ سنگینه، با توپ فوتبال فرق داره پاهات درد میگیره کله پوک! کنان گفتم: یواشکی برداشتی، دختر مردمم آوردی اینجا! آخ آخ جرمت اونقدر سنگینه که شبکه اجتماعی شما مجرمی شبکه اجتماعی باهم نمیتونی به من بگی چی کار کنم. ماشین بابات رو که جای اعتراض نداری! با صدای بلند خندید و توپ را با یک حرکت از جلوی پایم رُبُود و شروع به دِریبل کردن با آن کرد. شبکه اجتماعی جدید در بازی و تکنیکهایش زبان زد