![سایت 2همدم سایت 2همدم](posts/2021/08/19/gnfv8yzxpqdoynsvsqw2i4kzxd5a1utalbe60ebr.jpg)
و تنها قسمت بد روزم زنگ های متوالی و پشت سر هم 2همدم سایت همسریابی بود... فکر هایم را کرده بودم، من آمادگی ازدواج و پذیرفتن مسئولیتش را نداشتم سایت 2همدم عاشق تنهایی و خلوت هایم بودم، از اینکه سایت ازدواج 2همدم باشم وخودم لذت میبردم و همین برایم کافی بود، از همه اینها گذشته حسم به 2همدم سایت همسریابی یک بی حسی مطلق بود، من حتی ذره ای کشش نسبت به او نداشتم و به اینکه بعد از ازدواج عشق و عالقه به وجود بیاید به هیچ وجه معتقد نبودم تمام اینها را سعی کردم پشت تلفن به ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم بفهمانم اما او اصرار به این داشت که همدیگر را ببینیم ریموت درب حیاط را از داشبورد بر داشتم و در را باز کردم خانه ی بزرگ و ویالیی پدرم که به من تنها فرزندش ارث رسیده بود...
از پله های سنگی که به ورودی سالن منتهی میشد سایت 2همدم رفتم، کلید را روی درب چوب ی که به زیبایی کنده کاری شده بود انداختم خانه همان بود، تمام وسایل و دکوراسیون که تغییرشان نداده بودم همان مبلمان قدیمی اما ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم دکوری های عتیقه، میز و صندلی های لهستانی و قدمت دار ضبط دو کاسته قدیمی که هنوز در آشپزخانه بود و قوانین سایت همسریابی دوهمدم هرروز به یکی از کاست های سایت ازدواج 2همدم سر میزدم تکیه ام را از در گرفتم و از راه پله های سنگ ی و سفید میانه ی سالن سایت 2همدم رفتم. یک هال کوچک که نیم ستی با پارچه چهارخانه داشت و دو اتاق که یکی از اتاق ها اتاق مهمان و دیگری اتاق من بود در را باز کردمم.
2همدم سایت همسریابی روشن و کوسن های گلبهی، میز آرایشم
تخت دونفره ام با روتخت ی 2همدم سایت همسریابی روشن و کوسن های گلبهی، میز آرایشم کنار پنجره بزرگ اتاق و کمد دیواری های بزرگ ی که داده بودم درهایشان را تماما آینه کارکرده بودند، یعنی تمام دیوار سه متر ی سمت چپ اتاق آینه بود و در نگاه اول کسی نمیفهمید که درب کمد دیواریست دوش مختصر ی گرفتم و وقت ی به زیر روتخت ی خزیدم از فرط خستگی اصلن نفهمیدم کی خوابم برد...
با حس روشنایی که پشت پلکم میخور د غلت زدم و آهسته چشمانم را گشودم و نگاه ی به ساعت روی کناری تخت انداختم، پاهایم را از تخت آویزان کردم و خودم را از آ ینه های سرتاسری رو به رو دیدم شلورک کوتاه و تاپ نیم تنه ساتنی، موهای بلند و پر یشانم.. . به آشپزخانه رفتم قهوه ساز قدیمی را به برق زدم و صدای زنگ گوشی ام مرا به اتاقم برگرداند، 2همدم سایت همسریابی بود این پسر آخرش هم مرا دق میداد، چه از جانم میخواست صبح اول صبح؟ آنقدر جواب ندادم تا تماس قطع شد، به دقیقه نکشید که دوباره زنگ خورد و اینبار رویا بود گوشی را بین شانه و گوشم نگه داشتم و سالم کردم قوانین سایت همسریابی دوهمدم سالم به روی ماهت خوبی ؟ خوبم تو چطوری ؟
سایت ازدواج 2همدم بگو یه کادو پیش من داری
عالی. .. کارای رستوران چطور پیش میره ؟ خیلی خوب، به سایت ازدواج 2همدم بگو یه کادو پیش من داری از چه بابت؟ پشت میز صبحانه خوری نشستم و گفتم: اون سایت 2همدم سالنی که بهم معرف ی کرده عالیه آقای نباتی رو میگی ؟ اوهوم واقعا مرد نازنینیه در صدایش شیطنت ریخت و گفت: خب بیشتر بگو از اون ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم نازنین خنده ام را خوردم به قهوه ام شیر زدم و گفتم: جای پدر منه سن اصلن ملاک نیست عزیزم جرعه از قهوه ام نوشیدم و گفتم.