تقریبا نیم ساعتی توی سکوت با سایت همسریابی هلو موقت تو راه بودیم که به خونه ی ویلایی سايت همسريابي موقت هلو رسیدیم. بعد از اینکه سایت هلو همسریابی موقت دسته گلی رو که برای سایت جدید همسریابی موقت هلو گرفته بود برداشت با هم به سمت خونه حرکت کردیم. تیپش مثل همیشه عالی و اسپرت بود اما تنها چیزی که خیلی روی مخم میرفت سکوت طولانی بینمون بود. حسام: سلام بچه ها خیلی خوش آمدید. سلام... ممنونم.
دسته گل رو به سايت همسريابي موقت هلو داد
سایت همسریابی هلو ازدواج موقت بعد از اینکه دسته گل رو به سايت همسريابي موقت هلو داد گفت: سلام. حسام: آقا سایت همسریابی هلو موقت تولد شماست ما باید براتون گل بیاریم. سایت هلو همسریابی موقت: نیازی نیست من هم که گفتم این بریز و به پاش هم الزم نبود خودمون بلد بودیم تولد بگیریم فقط حوصلش رو نداشتیم. سایت همسریابی هلو ازدواج موقت!
سایت همسریابی هلو موقت عادت کردیم.
سایت جدید همسریابی موقت هلو: اشکالی نداره شبنم خانم ما دیگه به این رفتارهای آقا سایت همسریابی هلو موقت عادت کردیم. بفرمایید. بعد از دراوردن مانتو و شالم با هم به سمت داخل حرکت کردیم.
سایت همسریابی و ازدواج موقت هلو و مهرشاد کنار میزی ایستادیم.
سایت همسریابی و ازدواج موقت هلو و مهرشاد کنار میزی ایستادیم. بچه ها هر کدوم جامی رو برداشتن و سرکشیدن. من هم اونقدر فشارهای مختلف روم بود بدم نیومد یه چیزی بخورم. یه جام شر..اب رو برداشتم که گیراییش کمتر باشه و اروم اروم مزه کردم. با صدای نازک دختری متعجب به عقب برگشتم. چشم و موهای کوتاه عسلی داشت. آرایشش سایت هلو همسریابی موقت عزیزم. کم بود اما پیراهن خیلی بازی پوشیده بود. منتظرت بودم. با تعجب به بچه ها نگاه کردم که رنگ از روشون پریده بود. سایت هلو همسریابی موقت هم فقط به دختره زل زده بود.
جلوتر اومد و بعد از سلام و دست دادن با سایت همسریابی و ازدواج موقت هلو و مهرشاد که مثل مجسمه نگاهش میکردن به طرف من اومد. نگاهی به دستش که به سمتم دراز شده کردم و گفتم: شما؟ دختره لبخندی زد و با اشاره به بچه ها گفت: به تو نگفتن من کی هستم؟ خیر شما خودت رو معرفی کن. من الهه هستم عزیزم