
منو کمند و محمد تو دبی با هم داشتیم زندگی می کردیم و رستوران فارسی لندن فینچلی میدیدم اذیت کشیدن های کمند رستوران فارسی ونکوور یه روز اومد گفت که میره ایران اما من رو هم زود می بره پیش خودش. .. مکث کردم و سرمو انداختم پایین اما رفت و دیگه هیچ وقت ندیدمش! اون زن از من دفاع کرد، برام مادر شد، بهم رسید، خوب بودن رو برام معنی کرد، اما. ..رستوران فارسی استانبول اما خودش بخاطر این بچه ناخلف از رستوران فارسی لندن رفت. داغش هنوز برام تازست، اون تنها اتفاق قشنگ بچگی های منه رستوران فارسی با چشم های اشکی بهم نگاه می کرد یعنی دلیل افسردگیت دیدن مرگ پدر و برادرته؟
رستوران فارسی ونکوور و فقط با انتقام آروم می گیرم
رستوران فارسی ونکوور و فقط با انتقام آروم می گیرم رستوران فارسی فینچلی باز احساساتی شد و خودش رو انداخت تو بغلمو باز بلند بلند زد زیر گریه و به زبون انگلیسی یه چیز هایی زمزمه می کرد! اندازه دفعه اول بهم شوک وارد نشد اما هزار برابر بغلش آرامش بیشتری داشت! طوری که دوست نداشتم تموم بشه. .. ازم فاصله گرفت و گفت: دیگه غصه نخور من کمکت می کنم تا ازشون انتقام بگیری باشه؟ بهش لبخند زدم: باشه دستم رو گرفت و به طرف در حرکت کرد! اما من چون نشسته بودم و یهویی این کار رو ک رد پاهاش لیز خورد و می خواست با کله بخور زمین چرا این طوری می کنی! با حرص گفت: رستوران فارسی سیدنی چرا منو کشیدی تا بخورم زمین؟
رستوران فارسی لندن فینچلی حتی از جام تکون هم نخوردم! یه ابروش رو داد بالا بریم بیرون دلم گرفته حوصله ندارم رستوران فارسی لندن! یعنی چی؟ باید الان منو ببری شهر بازی داری به من زور می گی؟ رستوران فارسی فینچلی لب و لوچش آویزون شد و گفت: تو اصلا مثل ایرانی ها مهمون نواز نیستی به حالت قهر از اتاق خارج شد! رستوران فارسی رفتنش نگاه می کردم! خیلی پرو بود! نه! شروع کردم به زدن بقیه دستگاه ها. .. دیگه آنقدر انرژیم رفته بود که فقط تونستم یه دوش بگیرم و با لباس مناسب برم تو پذیرایی تا رستوران فارسی لندن رو بیشتر از این تنها نزارم پله ها رو رفتم پایین و رستوران فارسی فینچلی رو دیدم یه ظرف چیپس گذاشته جلوش و داره فیلم عروسک رستوران فارسی سیدنی رو نگاه می کنه! همچین غرق فیلم بود که نفهمید من اومدم نزدیکش!
چون وقتی گفتم: نمی ترسی؟ ظرف چیپس رو محکم پرت کرد رو هوا وقتی اومد پایین خورد وسط سرش و دست گذاشت رو سرش و هم زمان نگاهش خورد به تلویزیون که یه صحنه سریع و وحشتناک داشت! جیغ زد اول فقط نگاه می کردم! واقعا ترسی ؟ اما وقتی ظرف چیپس خورد تو سرش و هم زمان با دیدن صحنه جیغ زد آنقدر بامزه بود که نتونستم جلو خندم رو بگیرم! زدم زیر خنده و با انگشت اشاره به سرش وظرف چیپس اشاره می کردم. .. وای من!! چه صحنه ای بود!! رستوران فارسی ا ی مرگ بگیری سکتم دادی دست هام رو به صورت رستوران فارسی بردم بالا و گفتم: واقعا قصدم ترسوندنت نبود می خواستم ازت بپرسم تنهایی شام بخوری ناراحت نمیشی؟ رستوران فارسی لندن با ناراحتی گفت: چرا باید تنها رستوران فارسی لندن فینچلی بخورم؟
چون من خیلی انرژی ازم گرفته شده و شدید نیاز به خواب دارم.
رستوران فارسی استانبول آخه من خیلی خوابم میاد
مثل این بچه ها ظرف پلاستیکی چیپسش رو زد به دسته مبل و گفت: نه نه نمی خوام تنهایی نه رستوران فارسی استانبول آخه من خیلی خوابم میاد! یهو از جاش پرید و گفت: یه آهنگ توپ پیدا کردم تو گوشیت، گوش بدیم سر حال بشیم؟ چشم هام رو بستمو سرمو تکیه دادم به مبل. .. مثلاً که خوابم برد... از گوشه چشمم کاراشو نگاه می کردم مثل موش رستوران فارسی تهران ور اون ور می دویید و آخر گوشی منو برداشت