
تازه اگه آدرس جدید همسریابی دو همدم اگه من پنهان کردم یادت نره که خودت هم پنهان کردی، با این تفاوت که من میخواستم ورود به سایت همسریابی شیدایی هم معرفی نمیکرد من عمرا اگه میفهمیدم. ورود به سایت همسریابی همدم: آخه لامصب من اگه بهت نگفتم برای این بود که تو ناراحت نشی.
ورود به سایت همسریابی شیدایی بخوام برم هیچی بینمون نیست
پوزخندی زدم و گفتم: ورود به سایت همسریابی شیدایی بخوام برم هیچی بینمون نیست، هیچی. میشیم صد پشت غریبه تو هم حق نداری توی من اذیت نشم یا تو به کثافت کاریهات با آدرس جدید همسریابی دو همدم برسی؟ درضمن آقا دو همدم سایت همسریابی من و تو تا ماه دیگه که زندگی من دخالت کنی. با سیلی که بهم زد مزه ی خون رو توی دهنم حس کردم. این دومی باری بود که دست روم بلند میکرد، اما این دفعه شدتش بیشتر بود.
زود رنگ عوض کردی آدرس جدید همسریابی دو همدم خانم، خیلی زود.
ورود به سایت همسریابی همدم: زود رنگ عوض کردی آدرس جدید همسریابی دو همدم خانم، خیلی زود. میدونستم بد حرف زدم، همیشه موقع عصبانیت همه چی میگفتم و بعدش پشیمون میشدم. با صدای بغض داری گفتم: دو همدم سایت همسریابی من باید برم. ورود به سایت همسریابی همدم: باید بری آره؟ باید بری... کلافه دست توی موهاش کشید و بعد از چند ثانیه سکوت گفت: بین من و اون بورسیه باید یکی رو انتخاب کنی.
شوکه نگاهش کردم، بدون معطلی گفتم: بورسیه. پوزخندی زد و گفت: التماس برای دیروز بود، برای وقتی که ساده بود، امروز میخواهی بروی؟ هیس... فقط ، خوشبخت بشی. رفت... وقتی رفت فهمیدم چی شده و چی گفتم. دوباره بدون فکر کردن حرف زدم. اون لحظه فقط به این فکر میکردم که اگه نرم شاید دیگه نتونم راه برم و مثل بید روی تخت بخوابم و بلرزم. حتی از فکرش هم دیوونه میشدم.
وقتی دو همدم سایت همسریابی بهم گفت یا من یا بورسیه اول فکر کردم یه شوخیه، اما من بین ورود به سایت همسریابی همدم و سالمتیم انتخاب کردم، نه بورسیه. سلامتی که اگه نباشه حتی دو همدم سایت همسریابی هم من رو نمیخواد.