ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل عسل
عسل
22 ساله از تهران
تصویر پروفایل ایمان
ایمان
36 ساله از مشهد
تصویر پروفایل امیر
امیر
45 ساله از کرج
تصویر پروفایل پری
پری
31 ساله از اهواز
تصویر پروفایل پرینا
پرینا
46 ساله از تهران
تصویر پروفایل حاج پیمان
حاج پیمان
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
41 ساله از اهواز
تصویر پروفایل کامران
کامران
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل میلاد
میلاد
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل پارسا
پارسا
56 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بینام
بینام
34 ساله از کرج

دانلود برنامه دوستیابی با مبل

تو و برنامه دوستیابی با مبل... برنامه چت و دوستیابی با مبل؟ جانم؟ من آدم خودخواهیم؟ کم نه من آرامشت رو به هم زدم؟ تو خود آرامشی محمد سکوت کرد...

دانلود برنامه دوستیابی با مبل - دوستیابی


تصویر برنامه دوستیابی با مبل

  اووو و انقدر فیلم و عکس ازت دارم که باورت نمیشه که کجاها فکر می کردی تنهایی و من اونجا بودم چقدر تو ترسناکی!! محمد یاد این حرف از زبون نرم افزار دوستیابی با مبل افتاد و لبخند زد: نه واسه کسی که بیشتر از خودم دوسش دارم چرا این آخرین باره که همو می بینیم؟ چون من قرار کلا نیست بشم، قراره واسه همیشه بابات رو از دست بدی برنامه دوستیابی با مبل با لفظ بابا دلش لرزید!

انقدر احساساتی شد که بغض کرد بابایی جانم؟ منو ببخش که پیشت نبودم از نرم افزار دوستیابی با مبل ناراحت نباش اون نمی دونست تو وجود داری!

برنامه چت و دوستیابی با مبل باشه کجا می خوای بری؟

همه اینا تقصیر منه، همه چی تقصیر منه ازت خواهش می کنم بعد از رفتن من حواست به برنامه چت و دوستیابی با مبل باشه کجا می خوای بری؟ نمی خوام دربارش حرف بزنم. محمد ایستاد و یه نفس عمیق کشید ازت سیر نمیشم اما بهتر خداحافظی کنیم محمد خم شد روی سر برنامه دوستیابی با مبل رو بوسید خیلی دوستت دارم مواظب خودت و مادرت باش محمد بدون هیچ حرف اضافه ای به راه افتاد و آروم آروم قدم گذاشت...

اون داشت از همه امیدش دور می شد... با هر قدمی که از دنیا فاصله می گرفت انگار یه قدم به مرگ نزدیک تر بود... !

دانلود برنامه دوستیابی با مبل می رفت

فرزاد برنامه دوستیابی با مبل رو با خودش برد و محمد رفت کافه ای که همیشه با دانلود برنامه دوستیابی با مبل می رفت... تنها نشست روی صندلی که همیشه رو به روش برنامه چت و دوستیابی با مبل می نشست و لبخند می زد... دو تا قهوه ی تلخ و کمی شکر برای برنامه دوستیابی با مبله... بی حرف نشسته بود و به صندلی خالیش نگاه می کرد... و یهو بغضش شکست و بی صدا قطره های اشک حمله ور شدن به سمت گونه هاش...

حتی اگه می رفت هم باز کمند فکر می کرد اون خودخواه! حتی می موند هم بقیه فکر می کردن خودخواهه! در هر حالتی اون یه آدم خودخواه و از خود راضی بود. به جای خالی نرم افزار دوستیابی با مبل چشم دوخت... به روزایی که دوست داشت بعد از زندان باهاش بسازه... به دختر خوشگلش که شبیه ستارس و به آخر تنهایی عمیقی که اون رو به مرگ می رسونه... اشک هاش رو بدون پاک کردن صورتش تموم کرد، اون باید می رفت، تا همه چی برگرده سر جای اولش... گوشی رو برداشت و شماره کمند رو گرفت و بعد از چند بوق صدای خواب آلود دانلود برنامه دوستیابی با مبل پیچید داخل گوش هاش بله؟ ای جانم خواب بودی؟ نه دیگه باید بیدار می شدم خوبی؟ کجایی؟ امروز قرار نذاشتیما منو می بخشی که دوباره اومدم تو زندگیت؟ چرا بخشش؟

این بهترین اتفاق بود! تو و برنامه دوستیابی با مبل... برنامه چت و دوستیابی با مبل؟ جانم؟ من آدم خودخواهیم؟ کم نه من آرامشت رو به هم زدم؟ تو خود آرامشی محمد سکوت کرد... و تیر خلاص رو زد من برای همیشه ترکت می کنم، تو آرامش زندگی کن برنامه دوستیابی با مبله قبل از جواب دادن دانلود برنامه دوستیابی با مبل گوشی رو قطع کرد و برگشت خونه تا وسایل سفرش رو آماده کنه نرم افزار دوستیابی با مبل خیلی زود در تمام خونه های محمد رو می کوبه و اون باید قبل از رسیدن اون به این جا بره... یاد آهنگ قدیمی و قشنگی افتاده بود... آهنگ مسافر از سعید راد افتاد... (با تو هستم ای مسافر... ای به جاده تن سپرده.... ای که دلتنگی غربت منو از یاد تو برده.... منو از یاد تو برده... هنوزم هوای خونه عطر دیدار تو داره... .) چمدونش رو بست و به فرزاد زنگ زد من دارم میرم...

مطالب مشابه