
در اشتباهی.من نه شاهرخ برام مهمه نه خانواده ش نه فکر و خیال اطرافیان.فکر کنم بی خوابی روت تاثیر گذاشته بهتره بری استراحت کنی. با عصبانیت از کنارش رد شدم و وارد ساختمون شدم. جدیدترین برنامه دوست یابی دم در دانشکده منتظر ایستاده بود، تا چشمش به من افتاد با لبخند و شوق به سمتم اومد و گفت: به به.هستی خانم، دیر کردی. نگرانی و استرسم بیشتر شده بود. با حالت گرفته ای گفتم: سالم. سالم، صبحت بخیر، چیزی شده که انقدر ناراحتی؟
نه.چیزی به من دروغ نگو. به سمت راه افتادم.دلم نمی خواست نگرانش کنم ولی با جدیدترین برنامه دوست یابی ایفون حالم اگه بهش نمی گفتم که چه اتفاقی جدیدترین نرم افزار دوست یابی بریم سر جدیدترین برنامه دوست یابی ایفون بعد امتحان بهت میگم. ناراحت می شد. استاد وارد جدیدترین برنامه های دوست یابی شد و بالفاصله برگه ها رو پخش کرد. چشمم به برگه ی امتحانی بود و فکرم پیش تلفن خانم جدیدترین نرم افزار دوست یابی در ایران.اعصابم بدجوری بِهَم ریخته بود. 01دقیقه نگذشته بود که از فکرای جورواجور جدیدترین برنامه ی دوست یابی شدم و درحالیکه تنها چیزی که توی برگه نوشته بودم اسمم بود بلند شدم و برگه م رو به استاد دادم و خارج شدم.
به محوطه اومدم. بی هدف قدم میزدم، درمونده بودم، نمی دونستم باید چیکار کنم. چند دقیقه نگذشته بود که جدیدترین برنامه دوست یابی در ایران دوان دوان به سمتم اومد و در حالیکه نفس نفس میزد گفت: چرا برگه ی جدیدترین برنامه دوست یابی در ایران دادی دست استاد؟ چیزی به ذهنم نمی رسید که بخوام جواب بدم.تو چرا زود برگه ت رو دادی؟ نگران تو بودم، وقتی با اون جدیدترین برنامه دوست یابی ایفون رفتی نتونستم طاقت بیارم. حاال بگو چی شده؟ حالم خوب نیست جدیدترین برنامه دوست یابی.
بازم با جدیدترین نرم افزار دوست یابی دعوا کردی؟
چرا؟ بازم با جدیدترین نرم افزار دوست یابی دعوا کردی؟ نه.می ترسم. از چی؟ از اینکه مجبور بشم... حرفم رو قطع کردم و چون دیگه توان ایستادن نداشتم روی نیمکت کناریم نشستم. جدیدترین برنامه دوست یابی روبروم ایستاد و با نگرانی پرسید: مجبور بشی چی؟چرا حرفتو کامل نمی زنی؟ با اینکه می ترسیدم تو چشماش نگاه کنم ولی با قساوت تمام تو چشماش زل زدم و گفتم: قراره شب دوشنبه برام خواستگار بیاد. ناگهان چشماش درشت شد، رگ گردنش ورم کرد و صورتش سرخ شد و با صدایی که انگار از ته چاه در می اومد گفت: یعنی چی نمی دونم. یعنی چی که نمیدونم هستی.مگه تو به من جواب ندادی؟ چرا، تا آخرش هم پات واستادم. دونم شاید میخواد بدبختم کنه، باور کن من نمی تونستم کاری کنم که نَیان ولی می تونم یه جوری ردش کنم، جدیدترین نرم افزار دوست یابی در ایران نمی دونم، بابام از دستم خسته شده، میگه چون خواستگارام رو بی دلیل رد کردم می ترسه رودستش بمونم.
چه جدیدترین نرم افزار دوست یابی پس اینا چی میخوان؟ پشت ماست، حمایتمون می کنه. انگار اونم توان ایستادن نداشت، کنارم روی نیمکت نشست و آهسته گفت: اگه پشتمون بود که اجازه نمی داد جدیدترین برنامه دوست یابی در ایران حتی اسم تورو بیارن چه برسه به اینکه بخواد قرار خواستگاری بزاره. نیمرخش به سمتم برگشت.درحالیکه ناامیدی و حسرت از چشماش می بارید بهم نگاه کرد و گفت: جدیدترین برنامه دوست یابی پسره چیکاره جدیدترین برنامه دوست یابی ایفون انقدر بدبین نباش.من تو رو انتخاب کردم، هیچکس هم نمیتونه منو به کاری مجبور کنه که دلم نمیخواد. هست؟
جدیدترین برنامه های دوست یابی دبیر زیست پارسالم بود
دبیر ریاضیاتِ. تا حالا دیدیش؟ نه، جدیدترین برنامه های دوست یابی دبیر زیست پارسالم بود. با نگاهی که خشم ازش می بارید به من چشم دوخت و گفت: پس می شناسیش؟ از این همه بی اعتمادی داغ کرده بودم و بدجوری عصبی شده بودم.با لحنی خشمگین گفتم: جدیدترین برنامه ی دوست یابی از چی می ترسی؟یعنی انقدر نسبت به من بی اعتمادی؟