ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ستاره
ستاره
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازیلا
نازیلا
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل الهه
الهه
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل رضا
رضا
28 ساله از قزوین
تصویر پروفایل خوشکل خانوم هستم
خوشکل خانوم هستم
26 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل هومن
هومن
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
34 ساله از اهواز
تصویر پروفایل سایه
سایه
22 ساله از تبریز
تصویر پروفایل رویا
رویا
42 ساله از مشهد
تصویر پروفایل ایلین
ایلین
25 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
32 ساله از قزوین
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
42 ساله از تهران

ثبت نام در سایت همسریاب

اول یه سری سایت همسریابی آغاز نو با کمال میل. به مامان زدم.ساعت یک، دو بعدازظهر بود که رفتم دنبال سایت همسریابی بهترین همسر برای سایت همسریاب.

ثبت نام در سایت همسریاب - همسریاب


تصویر سایت همسریاب

معلومه که یادمه دیوونه.دلم برات تنگ شده. دلت تنگ شده بود بی خبر عروسی گرفتی؟ سایت همسریابی بهترین همسر دست من نبود، از دستم ناراحت نشو.بابای سایت همسریابی هلو نزاشت. تازه اون موقع تو ماهه عسل بودی.

باشه بخشیدمت، میتونی آدرس بدی بیام پیشت؟ میخوام ببینمت. حتما، پس ناهار منتظرتم. نه ناهار نمیام، کلی کار دارم، بعدازظهر میام یه سر بهت میزنم. آدرسو نوشتم و به آشپزخونه رفتم و بعد از اینکه ناهار رو آماده کردم.لباس پوشیدم و از خونه زدم بیرون.اول یه سری سایت همسریابی آغاز نو با کمال میل. به مامان زدم.ساعت یک، دو بعدازظهر بود که رفتم دنبال سایت همسریابی بهترین همسر برای سایت همسریاب.

ساعت چهار بود که دم در خونه ایستادم و زنگ رو فشار دادم.از پله های آپارتمان رفتم. واحد سایت همسریابی تو طبقه ی دوم بود. هنوز نرسیده بودم که سایت همسریابی توران به استقبالم اومد و با روی باز باهام احوالپرسی کرد.ناخودآگاه چشمم به واحد کناری افتاد، احساس خفگی بهم دست داد، آخه این خونه همون خونه ای بود که قرار بود یه روزی سقف خونه ی منو فرهاد باشه.با صدای سایت همسریابی هلو چشم از در اون خونه برداشتم و وارد آشیانه ی کسی شدم که قرار بود روزی خواهرم باشه.

بادیدن سایت همسریاب سریع پریدم تو بغلش و با تمام وجود در آغوش کشیدمش.فقط چند دقیقه نگاش کردم و بوسیدمش تا اینکه تونستم ازش دل بکنم و یه گوشه بشینم.خونه ی گرم و پرشوری داشتن.سایت همسریابی توران که یه دقیقه بیکار نمی نشست و سایت همسریابی هم که هی از این در و اون در حرف میزد. تااینکه سایت همسریابی هلو پرسید: سایت همسریابی طوبی خوبه؟

سایت همسریابی شیدایی که از مکثم متعجب شده بود

اذیتت نمی کنه؟ پوزخندی زدم وبا مکثی طوالنی گفتم: نه.خوبه! سایت همسریابی شیدایی که از مکثم متعجب شده بود ابرو انداخت و چیزی نگفت.

سایت همسریابی بهترین همسر در حالیکه ظرف میوه رو روی میز میزاشت با هیجان گفت: از خودت بگو.چرا ازم خبر نمی گرفتی؟ وقتی از مشهد برگشتیم درگیر عروسی میثاق شدیم، سرم خیلی شلوغ بود.من گرفتار بودم تو چرا دعوتم نکردی؟ بی معرفت دلم می خواست تو لباس عروس ببینمت. سایت همسریاب منو ببخش، هیچی دست من نبود وگرنه همه ی عالم و آدم و آتیش میزدم و دعوتت می کردم.

سایت همسریابی آغاز نو پرید و عاجزانه به فرزین چشم دوخت

به وضوح رنگ سایت همسریابی آغاز نو پرید و عاجزانه به فرزین چشم دوخت.اما سایت همسریابی توران خیلی خونسرد و آروم سری تکون داد سایت همسریابی آغاز نو که از عروسی گذشت، آلبوم عروسی تو بیار ببینم چه شکلی شدی؟

گفت: برو آلبوم و بیار سمیرا سایت همسریابی با تردید از جا بلند شد و به اتاقش رفت، با صدای بلند گفتم: خوبه که شما انقدر وقت داشتین که عکساتونو تحویل بگیرین.من که انقدر درگیر بودم هنوز عکسامو نگرفتم.آلبوم رو دستم داد و با نگرانی کنارم نشست و گفت: عکاس دوست مامان بود واسه همین عکسا زود حاضر شد. آلبوم رو باز کردم.اولین صفحه سایت همسریابی شیدایی و سایت همسریابی بهترین همسر کنار هم ایستاد بودند و هردو به دسته گلی که دست سایت همسریابی بود نگاه می کردن. سایت همسریاب مثل پری دریایی شده بود.به نظرم خیلی برازنده ی همدیگه بودن

مطالب مشابه