ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مریم
مریم
31 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
44 ساله از مشهد
تصویر پروفایل پادشاه
پادشاه
26 ساله از بویراحمد
تصویر پروفایل شاهان
شاهان
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل سید محمد
سید محمد
44 ساله از مشهد
تصویر پروفایل نفس
نفس
33 ساله از تبریز
تصویر پروفایل معراج
معراج
56 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل بهار
بهار
21 ساله از ساری
تصویر پروفایل پریا
پریا
41 ساله از تبریز
تصویر پروفایل افسانه
افسانه
54 ساله از تهران

بهترین پیج همسریابی کدام است؟

وقتی فران با پدر پیج همسریابی ایران ازدواج میکنه، پیج همسریابی ایران چهار سال داشته و زیاد بیقراری نمیکرده؛ ولی وقتی هفت سالش که میشه مشکالتش شروع میشه

بهترین پیج همسریابی کدام است؟ - همسریابی


همسریابی

و بعد جمع کردن وسیله ها، من رو همراه خودش به بیرون برد. قبل بیرون رفتن، به اتاق بابام رفتم.

اینبار برخالف دفعه قبل چشم هایش باز بود و نگاهم میکرد؛ میتوانستم حجم نگرانی را در چشم هایش ببینم. انگار از روی ویلچر دیدن من هم متعجب شده بود؛ و دنبال جواب بود. پیج همسریابی مکزیک با لبخند، بر روی گونه ی پدرم کاشت؛ و گفت: باباجون، هیچی نشده؛ این دختر شما داره مادر میشه و دکتر گفته اصال حرکت نکنه. پدرم اینبار با چشم های خالی از حس نگاهم کرد؛ که پیج همسریابی مکزیک ادامه داد: میخوای شما هم با ما بری حیاط و یکم هوات عوض بشه؟ و پدرم با تکان دادن سرش، مخالفت کرد؛ و پیج همسریابی اینستاگرام هم اصرار نکرد و هردو از اتاق خارج شدیم. پیج همسریابی اینستاگرام ویلچر رو زیر سایه ی درخت نگه داشت؛ و همانطور که دست هایش را باز کرده بود؛ و نفس عمیقی میکشید، گفت: عجب هواییه ناموسا؛ جون میده واسه والیبال! ولی بمونه بعد زایمانت؛ که یه بازیِ توپ باهم داشته باشیم. با لبخند باشه ای گفتم؛ و موبایل رو روشن کردم و بعد باز کردنش روی اسم آیهان نگه داشتم و بعدش هم دکمه تماس رو زدم. پیج همسریابی اینستاگرام روبه من گفت: به کی زنگ میزنی؟ و من بدون جواب، به بوق هایی که به گوشم می.رسید، گوش میدادم. با وصل شدن تماس، صدای خسته آیهان رو شنیدم که گفت: الو پیج همسریابی کانادا، میشه بعدا زنگ بزنی؟ باز کردم؛ و گفتم: سالم آیهان، منم حوری! آیهان که صدایم را شناخت؛ گفت: سالم حوری، حالت چطوره؟ خوبی! ؟ به پیج همسریابی کانادا نگاه کردم که داشت عمیق نگاهم میکرد. لبم را تر کر دم؛ و جواب دادم: بله خوبم ممنون... حال پیج همسریابی چطوره؟ بهوش نیومده؟ چند دقیقه ای سکوت برقرار شد؛ و سپس آیهان گفت: نه، فعال همین جوریه. دکترش میگه که ضربان قلبش نرماله و میشه امید داشت. نفس راحتی کشیدم؛ و  شکر کردم که آیهان گفت: دیروز بهم اجازه دادن برم پیشش، نگران نباش خبری شد بهت میگم.

بعد اضافه کرد: من باید برم حوری، بعدا زنگ میزنم بهت. و بعد صدای بوق به گوشم رسید.

پیج همسریابی اینستا همانطور که کنارم نشسته بود

پیج همسریابی اینستا همانطور که کنارم نشسته بود، نگاهم کرد؛ و گفت: تو واقعا پیج همسریابی رو دوست داری؟!

به صورت پیج همسریابی اینستا نگاه کردم، که دنبال جواب سوالش بود؛ و من با سکوت، فقط نگاهش میکردم. بازهم سوالش را تکرار کرد؛ و گفت: تو دوسش داری؟

دستم رو، روی قلبم گذاشتم؛ و رو به پیج همسریابی تلگرام گفتم: نمیدونم چی شد پیج همسریابی در اینستاگرام! چشم باز کردم و دیدم وقتی ناراحته، میخوام کمکش کنم؛ وقتی میخنده ضربان قلبم تندتر میزنه و نگاهش برام خاصه... اصال نمیدونم چی شد! پیج همسریابی در اینستاگرام با لبخند نگاهم کرد؛ و گفت: میدونی حوری، پیج همسریابی با این که خیلی زود جوش میاره و یکمی هم ترسناکه، ولی مرد خوبیه؛ آیهان میگفت، خیلی سختی ها کشیده و کال یه دوره ای از زندگی بریده بوده؛ ولی االن با بودن تو کنارش خیلی آرومتره؛ مصرف قرصهاش کمتر شده و بیشتر میخنده! به پیج همسریابی در اینستاگرام نگاه کردم؛ و گفتم: نمیدونی پیج همسریابی چه قرص هایی مصرف میکنه! ؟ پیج همسریابی مکزیک نگاهم کرد؛ و گفت: یه بار به خاطر تو با آیهان دعوام شد؛

 

و به آیهان گفتم از اون خونه میکشمت بیرون و از دست برادرش نجاتت میدم؛ ولی آیهان بعد گفتن زندگی نصف نیمه، فهمیدم نگاهش چرا خسته و پر از خشمه. دستم رو توی دستش گرفت؛

و همانطور که نگاهم میکرد، گفت: پیج همسریابی ایران بعد غیب شدن یهویی مادرش، و اومدن نامادری به زندگیش، بیشتر بهم میریزه؛ با نامادریش که مادر آیهانه، اصال آبش تو یه جوب نمیرفته و فکر میکرده رفتن مادرش زیر سر فرانه؛ وقتی فران با پدر پیج همسریابی ایران ازدواج میکنه، پیج همسریابی ایران چهار سال داشته و زیاد بیقراری نمیکرده؛ ولی وقتی هفت سالش که میشه مشکالتش شروع میشه... بعد هجده سالگی هم از خونشون کال میره؛

و بعدش هم یه شکست دیگه بعد ازدواجش با نازلی داشته. آیهان میگفت، بعد

مطالب مشابه