![بهترین سایت همسریابی بهترین سایت همسریابی](posts/2021/04/19/5sowuepmnzcmqkf8pfli4agad2diwtkbu6zvx3qh.jpg)
مگه نوه شما الان بچه سربه راهی نیست زیبا خانوم که ترس از آخر و عاقبت بچه ما رو دارید؟
عمه یهو رنگش پرید و من هم شوکه شدم! بهترین سایت همسریابی بین المللی با منظور حرفش رو گفت؛ ولی اون از کجا میدونست؟) عمه زیبا یه دختر داره سارا که تو اتریشه و قبلا عاشق پسری بود که چون عمه زیبا موافق ازدواجشون نبود؛ سارا از شوهرش باردارشد و عمه زیبا به خاطر حفظ آبروش مجبور شد موافقت کنه.
ولی بهترین سایت همسریابی موقت از کجا این موضوع رو میدونه آخه! ؟
(ولی بهترین سایت همسریابی موقت از کجا این موضوع رو میدونه آخه! ؟ عمه زیبا انگار که لال شده باشد، بلند شد و با گفتن برم ببینم مریم چیکار میکنه به آشپزخونه رفت. عمو هاشم هم تلفنش زنگ خورد و بلند شد و رفت تا تلفنش رو جواب بده. شقایق هم که با چشم هاش بهترین سایت همسریابی موقت رو قورت میداد، اونقدر که بهش خیره شده بود. و سعید هم که باز چشم چرونیش شروع شده بود؛ این پسره عوض بشو نیست! سعید بااخم نگاهم کرد و با چشمان رنگیاش که من از رنگش متنفرم، برام خط و نشان کشید.
به بهترین سایت همسریابی موقت نگاه کردم که داشت کمکم عصبانیتش عود میکرد؛
و زیر گوشم با تن صدای پایینی گفت: - امشب هرغلطی که دلت اومده کردی ها حوری! از حرفش متعجب شدم؛ و گفتم: - مگه من چیکار کردم؟ همانطور که لبخندش را حفظ کرده بود؛ ولی چشمانش آتیش پرتاب میکرد، باز گفت: - این رژ لامصبت رو برو پاک کن! و با اخم به موهام نگاه کرد؛ و گفت: موهات رو هم باز گذاشتی واسه این چشم چرون؟
به بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم اشاره کرد. زیر گوشش گفتم: - بهترین سایت همسریابی خارجی من رژم پررنگ نیست و موهام رو هم، همیشه باز میذارم؛ گیر الکی نده! ) البته من به خاطر چشم چرونی های بهترین سایت همسریابی ایرانی، همیشه شال سرم میکردم؛ ولی امروز نمیدونم چرا این کار رو نکردم (بعد گفتن این کلمه) گیر نده (به گه خوردن افتادم. یهو جوگیر شدم یه چیز پروندم؛ ولی بهترین سایت همسریابی خارجی مثل وحشی ها چنان نیشگونی از دستم گرفت که حتی نتونستم صدام رو دربیارم و از درون آتیش گرفتم! عمو هاشم اومد و سرجایش نشست؛ مامانم هم با سینی چایی همرا زن عمو لیلا و عمه زیبا اومدن تو پذیرایی و روی مبل کنار هم نشستن. عمو هاشم رو به بهترین سایت همسریابی ایران گفت: - آقای حائری.... بهترین سایت همسریابی ایران میون صحبتش پرید؛ و گفت: - میتونید بهترین سایت همسریابی صدام کنید عموجان! باتعجب به بهترین سایت همسریابی نگاه کردم؛ واقعا این حجم ادب اون هم یکجا از بهترین سایت همسریابی ندیده بودم ! عمو هاشم با لبخند گفت: - کارت چیه آقا بهترین سایت همسریابی انلاین؟ کجا مشغول کاری؟ بهترین سایت همسریابی انلاین با غرور گفت: - تو کارخانه ایرتویا هستم. عمو علی با تحسین نگاهش کرد؛ و گفت: - کدوم بخشش؟ و بهترین سایت همسریابی انلاینم نگاهی به سعید کرد که چشم هاش رو من بود؛ گفت: - صاحب شرکت ایرتویا هستم!
همه چشم هاشون اندازه توپ تنیس شد؛
بهترین سایت همسریابی بین المللی از استکان چایی که من براش گذاشته بودم
و شقایق پشت چشمی برام نازک کرد! عموهاشم با ذوق و هیجان گفت: - باورم نمیشه! من فکر میکردم صاحب شرکت مسن باشن! بهترین سایت همسریابی بین المللی از استکان چایی که من براش گذاشته بودم، یه قلوپ خورد؛ و ادامه داد: - سهامدار شرکت اروند هم هستم! یعنی چایی پرید تو گلوم؛ بهترین سایت همسریابی بین المللی یعنی اینقدر خر پول بوده پس چرا خونش آپارتمانه! ؟ به سعید نگاه کردم که از حرص میخواست چشم های رو دربیاره و شقایق هم داشت از حسادت میترکید! رویا نیشگونی از بازوم گرفت؛ و گفت: - به آیهان بگو همین فردا بیاد خواستگاریم! نتونستم جلوی خندم رو نگه دارم؛ و با قهقهه خندیدم که همه به سمت من برگشتن. عمه زیبا برام پشت چشم نازک کرد؛ و زنعمو لیلا هم با لبخند مهربونش گفت: همیشه بخندی عزیزم