همه رفتن کم کم تعداد کمی از مهمونا تو حیاط بودن و منم میلی نداشتم یکم ک خوردم زود اومدم بیرون همسریابی رسمی هم همون جای قبلیش نشسته بود و داشت سیگار میکشید. میشه سیگارو خاموش کنی میشه بخاطر معدت بله همسریابی رسمی همدم همسریابی رسمی تبیان تورو تو دیگه بس کن ببین امشب خورد میشم خوشحالی ک خورد شدن کسی ک هر ثانیه عذابت میده رو میبینی؟ آها پس نمیخوام بهم ترحم کنی نه سایت همسریابی رسمی و قانونی من هیچ وقت اینجوری نیستم و این حرفامم از نگرانی واسه تواه رفتم روبروش وایسادم و دستمو گذاشتم زیر چونش و گفتم همسریابی رسمی ب من میخوره از غمت خوش باشم ها؟
همسریابی رسمی همدم نمیخوام عاشقم شی
همسریابی رسمی همدم نمیخوام عاشقم شی نمیخوام زیاد تحویلم بگیری اما تنها خواستم ازت اینه امشب باهام سرجنگ نداشته باش.اونجوری ک دوست داری عذاب بدی کسایی رو که دوست دارن عذاب کشیدنتو ببینن رفتار کن امشب.مرد باش کم نیار در مقابل خیلیا که با پوزخند نگات میکنن. همسریابی رسمی تبیان تو خیلی منو میفهمی و درک میکنی اما نمیتونم باورکن من کانال رسمی همسریابی امشب از دست میدم. تمام شوق وذوقم از دست میره. در هر صورت سایت رسمی همسریابی دوهمدم اونقدرام بد نیستم ک امشب باغمت خوش باشم. و امشب واسه این که ب دیگران ثابت کنی توام مثل زیبایی باید بجنگی اما بعد از امشب تا آخر عمرت تو دلت عزا بگیر.منم واسه حرص دادن اونا باهاتم.
نشستم چون بقیه داشتن بهمون نزدیک میشدن. بعد از اومدن همه مهمونا عروس و داماد هم اومدن واقعا از نظر زیبایی چیزی کم نداشتن اما از لحاظ عقلی چطور؟ با تک تک مهمونا سالم وخوش آمد گفتن کردن داشتن به میز مانزدیک میشدن که سایت همسریابی رسمی خواست پاشه بره که گفتم تو انقدر ضعیفی که چشم دیدن کسی که تنهات گذاشتو نداری. واقعا داشت از رو صندلی پامیشد که با دوتا دستم بازوشو گرفتمو منم باهاش کشیده شدم.
خواستیم حرفی بزنیم ک هامون و همسریابی رسمی ایران اومدن.
دختره احمق بازومو ول کن زشته. خواستیم حرفی بزنیم ک هامون و همسریابی رسمی ایران اومدن. بره و سرجاش وایساد همسریابی رسمی همدم عزیزم چشم میریم باهم میرقصیم فعال بزار آ ببین اومدن.دیگه ضایع میشد که لرزش خفیف تن همسریابی رسمی از سرما نبودخودمو بهش نزدیک کردم. اون دوتا انگل به درد هم میخوردن داشتن با خانواده همسریابی رسمی ایران خوش و بش میکردن. یواش درگوشش گفتم آری خودتو نشون بده دربرابر ناراحتیت این هیچه.و بعد مثال که حرف خنده داری زدم خندیدم. آریام بعدازخنده من که کامال منظورمو فهمید صافو مغرور مث قبل وایساد و بعد از تموم شدن حرفای عروس و داماد با مانیا وهمسریابی رسمی تبیان.نوبت به مارسید من: تبریک میگم بهتون و مبارک باشه. و هردو تشکر کردن اما هامون زوم بود رو سایت رسمی همسریابی دوهمدم هردو از هم کثیف تر واسه هم ساخته شدن.
همسریابی رسمی همدم: خیلی خوش حال شدم که میبینم کنار هم هستین و مبارک باشه وبا هامون دست داد. وهامون گفت در هرصورت خوش تیپی حتی تو این شرایط. سایت همسریابی رسمی شرایط از این بهتر که عشقت کنارت باشه و سرشو برگردوند و به من نگاه کرد. زیباهامون جان بریم خوش اومدین ازخودتون پذیرایی کنید و رفتن بریم خانمم نشستیم رو صندلی ک تو چشام نگاه کرد با اخم دور برت نداره همش فیلمه. میدونم یه لیوان آب از تنگ رو میز دادم دستش و یه نفس سر کشید وهمسریابی رسمی تبیان و همسریابی رسمی ایران رفتن وسط وشروع کردن ب رقصیدن بین بقیه سایت همسریابی رسمی و قانونی شما نمیرید همسریابی رسمی جان.؟ سایت همسریابی رسمی جوابی ندادو مامان یه نگاه غمگین ب من کرد ک دلم سوخت.