وگرنه که تو هرچی مفت ببینی باهاش خودکشی میکنی که!
همگی بهترین سایت همسریابی دائم تا شاید دردهایمان را با همین شوخی های کوچک از یاد ببریم. سایت بهترین همسریابی دایم دوهمدل به سراغ صفحات محبوب روزنامهاش میرود و مثل همیشه، حوادث آن را بلند بلند بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم میخواند. سرقت از صرافی، بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم، قتل و... همه و همه را با دقت میخواند.
حوصله ندارم و حواسم به هیچ کدامشان نیست. اما یک مطلب ناگهان نفسم را در سینه حبس میکند. "سایت بهترین همسریابی دایم دوهمدم مشکوک نوازنده دوره گرد مترو" روزنامه به دست روی صندلی های رنگ و رو رفته پزشک نشسته ام و کاغذ روزنامه را در دست میفشارم. صدای مردی از داخل سردخانه، لرزه بر اندامم می اندازد. بهترین سایت همسریابی دائم پاهایم بیشتر از دستهای استخوانی ام میلرزد.
دستم را به دیوار عمود میکنم و با فشاری که کف دستم به دیوار وارد میکند، خودم را به جلو میکشم. اتاق تاریک و سرد است و باعث میشود تا لرزش پاهایم بیشتر گردد. مردی ماسک زده با روپوشی سفید کنار یکی از سکوها ایستاده. بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم میکند که نزدیکش شوم. صدای باز کردن زیپ کاور پالستیکی مخصوص اجساد، چون سمباده ای که بر چوبی خشک کشیده میشود، در سرم میپیچد و بعد صدایی که میپرسد: به پایین دامن مانتوام چنگ میزنم و آن را در مشتم میفشارم.
بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم کبود شده
بهترین سایت همسریابی دائم اشکم ازخودشه؟ کنار تیغه باریک و استخوانی بینیام راه میگیرد و چشمانم به صورت بی جان و بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم کبود شده سایت بهترین همسریابی دایم دوهمدل خیره میماند و لحظهای بعد با بسته شدن زیپ کاور و گفتن یک" بله" که با زحمت از الی دندانهای کلید شدهام شنیده میشود همه چیز پایان مییابد. و این آخرین تصویر سایت بهترین همسریابی دایم دوهمدل است که کنج ذهن پریشانم جای میگیرد و میشود، سکانس آخر! سایت بهترین همسریابی دایم دوهمدم علت مرگش را تصادف با اتومبیل سواری بهترین سایت همسریابی دائم کرده ولی هیچ کس از رانندهاش خبر ندارد. من تنها کسی هستم که بعد از انتشار خبر روزنامه برای شناسایی او مراجعه کردهام. مرتب یک سوال در ذهنم تکرار میشود "چرا من؟ "
تصویر آن شبی که برای نجاتم آمده بود و صدای گرمش که در بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم مترو اکو میشد و نقش خنده های کجش در آن کافی شاپ خلوت پشت سر هم از ذهنم عبور میکند. به سایت بهترین همسریابی دایم دوهمدم که هنوز در همان جلد چرمی، به یادگار از او در گردن دارم، چنگ میزنم. شوری اشک، بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم ترک خوردهام را میسوزاند و آرام میزنم. امروز عجب روزی است برای من! انگار باز پاییز است و موقع خزان آرزوهایم. بازکاش هیچ وقت برنمیگشتی پسر! دست بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم پاییز به روی عزیزانم پنجه میکشد و باز باران پاییزی مهمان چشمهایم میشود. از پزشکی سایت بهترین همسریابی دایم دوهمدم باید یک سره به سمت خانه بروم و به دستور صاحب خانه واحد را تخلیه کنم و کلیدش را تحویل بدهم. پا که به داخل کوچه میگذارم یک بار دیگر نامش را از روی تابلوی آهنی سر کوچه، میخوانم "سایت بهترین همسریابی دایم دوهمدل". و چه تراژدی غم انگیزیست خزان در فروردین! به قفل در کلید میاندازم