![سایت ازدواج خراسان شمالی سایت ازدواج خراسان شمالی](posts/2021/01/04/vlxk7ysutpb5w6cdhhr32fjarkomutwsy9ijael1.jpg)
الان کاش میتونستم بگم نه که خیلی خوش اخلاقی و زبونتم خیلی شیرین باید بخاطر محبتات واست غذا هم بپزم چقدرم توقع داره!
بعد غذا باز سایت ازدواج در استان خراسان شمالی سفره رو جمع وجور کرد و اومد نشست.
مثلا من میزبان بودم ولی سایت همسریابی استان خراسان شمالی همه کارا رو کرد. با لبخند روبه خواهرم نگاه کردم و گفتم: دستت دردنکنه سایت همسریابی استان خراسان شمالی خیلی به زحمت افتادی امروز!
سایت همسریابی استان خراسان شمالی هم متقابلا لبخندی زد
سایت همسریابی استان خراسان شمالی هم متقابلا لبخندی زد و گفت: کاری نکردم که خواهر کوچیکه، وظیفه ست. سايت همسريابي شهر بجنوردمم با نگاه گرمی که داشت نگاهش رو به سمت شکمم دوخت و گفت: حوری سايت همسريابي شهر بجنورد جنسیت بچه هنوز معلوم نشده؟
دستمو روی شکمم گذاشتم وگفتم: نه هنوز، امروز عصر وقت سونوگرافی دارم. آیهان و همسریابی استان خراسان شمالي یهو باهم با ذوق گفتن: الهی! و بعد هر دو با اخم بهم نگاه کردن و سرشون رو به سمت مخالف چرخوندن. لبخندی بخاطر لجبازیشون زدم. این دوتا همدیگر رو دوست داشتن ولی همسریابی استان خراسان شمالي یکم زیادی داشت لجبازی میکرد.
سایت صیغه یابی استان خراسان شمالی هم نگاهش رو به همسریابی استان خراسان شمالي و آیهان دوخته بود و با اخم نگاهشون میکرد. این بشر چشم نداره ببینه دو نفر همدیگر رو دوست دارن!
بعد اینکه با سايت همسريابي شهر بجنورد یه دل سیر از فامیل غیبت کردیم و همسریابی خراسان شمالی از اخبار تازه تو فامیل گفت، کم کم بلند شدن و عزم رفتن کردن. همسریابی خراسان شمالیم باز هم من رو در آغوشش گرفت و بوسید و گفت: مواظب خودت و بچت باش! وزیر گوشم ادامه داد: همسریابی استان خراسان شمالیم پسر بدی نیست سعی کن سربه سرش نذاری و کم کم دوسش داشته باشی هرچی باشه پدر بچته! تودلم پوزخندی به حرف همسریابی خراسان شمالیم زدم و گفتم: منتظرم این بچه به دنیا بیاد و من از اینجا خلاص بشم اونوقت همسریابی خراسان شمالیم میگه کم کم دوسش داشته باش! چه خوش خیال مادر من. از سراجبار چشمی گفتم و منم بر روی صورتش زدم وبعدم همسریابی خراسان شمالی بغلم کرد و بوسید. ازشون کردم و رفتن. آیهان هم تعارف کرد برسونتشون که همسریابی خراسان شمالی گفت ماشین دارن. همسریابی استان خراسان شمالی در رو بست و به ساعت نگاه کرد و رو به من گفت: حاضرشو بریم بیرون از اونجاهم بریم مطب شادی. با تعجب نگاهش کردم. این همسریابی استان خراسان شمالی که میگه بریم بیرون، چه عجب یادش افتاد منم آدمم. مثل بچه ها ذوق کردم، واقعا دلم یکم تفر یح و قدم زدن میخواست. سایت ازدواج در استان خراسان شمالی یادش مونده بود که لباس کم دارم وچند دست از لباسام و کیف لوازم آرایشیم رو آورده بود. یعنی بعد چند ماه ذوق آرایش کردنم داشتم. موهام رو دم اسبی بستم و از وسط فرق سرم رو باز کردم. بعدم کمی رمل زدم و یه خط چشم نازکم پشت چشمام کشیدم و یه رژ کالباسی زدم و بعدم کرم پودر در آخرم ابروهام رو مداد کشیدم. یعنی با یه ذره آرایش چقدر عوض شده بودم حتی دل خودمم واسه قیافه آرایش کردم تنگ شده بود. مانتو حاملگیم پوشیدم با شلوار گن دار یه شال سه متری سبزم سرم کردم ویه جفت کفش بدون پاشنه هم پوشیدم. چشمم به ادکلن ته نایلون خورد یعنی عاشقتم سایت ازدواج در استان خراسان شمالی!
سایت صیغه یابی استان خراسان شمالی جلوم سبز شد
با زدن ادکلن رو نبض دست و گردنم همه چی تکمیل شد. با لبخند از اتاق خارج شدم که یهو سایت صیغه یابی استان خراسان شمالی جلوم سبز شد و مات و متحیر صورتم موند.
یکم از زل زدنش اینبار خجالت کشیدم و با سرفه مصلحتی گفتم: من حاضرم! سایت صیغه یابی استان خراسان شمالی که به خودش اومده بود یهو اخم کرد و با حرص گفت: تشریف میبری عروسی؟ از حرفش یهو خشک شدم.