ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل آرمان
آرمان
29 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
29 ساله از تبریز
تصویر پروفایل امیرسام
امیرسام
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
30 ساله از تویسرکان
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل سارا
سارا
23 ساله از شیراز
تصویر پروفایل رقیه
رقیه
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
32 ساله از قم
تصویر پروفایل علی
علی
57 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
45 ساله از تهران
تصویر پروفایل ستاره
ستاره
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل عسل
عسل
28 ساله از تهران

بهترین حرفهاي عاشقانه کدام اند؟

لگدی تو حرفهای عاشقانه به عشقم پروندم: ک ی جراتشو داره؟ صدای قهقهه اش بلند شد. دلیل خندش برام زیادی مضحک بود. حرفهاي عاشقانه کجاست؟ نمی دونم. تو کجایی؟

بهترین حرفهاي عاشقانه کدام اند؟ - عاشقانه


خواندن حرفهاي عاشقانه

 به سرفه افتادم و دستم و رو قفسه سینم مشت کردم و سرمو رو دسته مبل گذاشتم. اور دوز نکنه؟امیدوار م نکنه. تا ک ی قراره نوشیدنی به خوردش بدی؟

  • تا وقت ی داروها برسن... حرفهاي عاشقانه می زنه تازیانه پش ِت شالق و شالق پش ِت زخم. ِن این زم ی حرفهای عاشقانه به عشقم به من، می زنه بدم میزنه. می زنه که وحشی بشم؛
  • می زنه جوری که انگار وقتشه بخشیده شم... لیوانمو رو عسلی کنار دستم گذاشتم و صدای تلویزیون رو کم کردم. کنترلو رو میز گذاشتم که نگاهم به پاکتای خالی سیگار و جاسیگاری خیره موند.
  • پوفی کشیدم و دست ی به سرم کشیدم. بلند شدم و پرده رو کنار زدم.
  • درختای سر به فلک کشیده بودن و من. تنهاییمو دوست داشتم. انگار باعث می شد به حرفهای عاشقانه به همسر برگردم.
  • گاه ی بین شلوغ ی ذهن و اطرافم حرفهای عاشقانه دوران نامزدی گم می کنم. صدای زنگ گوشیم بلند شد.
  • از جیبم بیرون کشیدم و دستمو تکیه به چارچوب پنجره دادم.

حرفهای عاشقانه کوتاه شد به حرف اومد

سکوتم که حرفهای عاشقانه کوتاه شد به حرف اومد: الو؟ حرفهای عاشقانه به همسر! تک سرفه ای کردم و بعد از یه هفته صدای گرفته ام خودی نشون داد: خبر خاصی نیست. صدای کشیده شدن صندلی اومد و بعد حرفهاي عاشقانه. کجایی؟ صدات چرا این مدلیه؟ تو مخ ی بود، ولی نه تا این حد! خیره به کالغ ی که رو درخت نشست گفتم: جهنم...گفت برو جهنم. یه هفته شده که حرف نمی زنم، ولی هر چ ی باشه از صدای تو بهتره. تک خنده ای کرد: ک ی گفت؟

لگدی تو حرفهای عاشقانه به عشقم پروندم

لگدی تو حرفهای عاشقانه به عشقم پروندم: ک ی جراتشو داره؟ صدای قهقهه اش بلند شد. دلیل خندش برام زیادی مضحک بود. حرفهاي عاشقانه کجاست؟ نمی دونم. تو کجایی؟  جهنم. صدای معترضش بلند شد: ای حرفهای عاشقانه به همسر. این جهنمی که هست ی آدرس نداره؟ اسمش روشه...ب ی راهه. 'آهان' بلندی گفت: یادمه یه مخفیگاه داشت ی یا به قول خودت می رفت ی تا دور شی. همون جهنمه؟ در تراسو کشیدم و تکیه ام و پشت به درختا به نرده دادم: بیخیال. چند ثانیه سکوت شد که گفتم: یه هفته تمامه دارم سعی میکنم اون شماره کوفت ی و مامور پست ی که اون جعبه هارو میاره رو پیدا کنم، ولی هیچ اثر ی نیست. کم کم دارم حس می کنم با فضاییا تو مجادلم. مواظب باش با سفینشون نبرنتون. به حرف حرفهاي عاشقانه خندید که گفتم: خفه حرفهای عاشقانه به همسر. بدون حرف دیگه ای قطع کردم و گوشیمو تو دست فشردم.  وارد گالر ی شدم و رو عکس حرفهای عاشقانه کوتاه و رایان مکث کردم.

 باهاش سر حرفهای عاشقانه ترکی داری زرنگ تر از این حرفاست

سخت بود دنبال سرنخ باشی، ولی بفهمی اون ی که باهاش سر حرفهای عاشقانه ترکی داری زرنگ تر از این حرفاست و به تمام حالات کاری که می کنه آگاهه. عکس بعدی زدم. این بار فریحاام کنارشون بود. فر یحا! بعد از برگشتنش به حرفهای عاشقانه به عشقت هیچ خبر ی ازش نداشتم. حسابی که با حرفهای عاشقانه دوران نامزدی ب ی حسابش کرده بودم و هیچ جوره نمیتونستم باهاش صاف کنم. همیشه یه چیزی بود تا آزارمون بده. برگشتم داخل خونه و یه راست سمت اتاق رفتم. کمد چوب ی کنار پنجره یه هفته ای بود که منو برای باز کردنش ترغیب می کرد، اما چون میدونستم داخلش چه چیزایی هست باز ش نمی کردم. 

مطالب مشابه